بینهایت برایت چقدر است؟

 

 


                 
حساب شمردن هفته ها از دستم رفته
 
 فکر میکنم پنج هفته میگذره
 
 از شمردن روزای سه شنبه خسته شدم
 
  هفته ی چهارم خوب بود، بهتر بود
 
 البته حال و روزم یه کمی بدتر شد
 
 شاید خیلی دارم سر بسته حرف میزنم
 
 اما احساس میکنم وقتی بنویسم سبکتر میشم
 
 نمیدونم!
 
 شاید از بین معدود کسایی که میان اینجا
 
 یکی باشه که درک کنه چی میگم
 
 انتظار خیلی سخته
 
 اما اگه یه نور امیدی وجود داشته باشه هرچند کم نور
 
 اما باعث میشه که انتظار رنگ وصال به خودش بگیره!
 
برنامه های زیادی برای آینده  دارم
 
   به همین دلیل مدت غیبتهام برای آپ زیاد شده
 
 غیبتم موجه شد
 
 نه؟
 

بینهایت برایت چقدر است؟

برای من یعنی اندازه ی تمام بوسه های عاشقانه ی عالم

اندازه ی تمام قطره های بارانی که میان دستانت نمی ماند

یعنی تمام احساس من

یعنی تمام دوست داشتن من

و شاید اندازه ی عشق تو

روزی که عشق را فهمیدم تو را دوست داشتم

 اما وقتی که تو را دوست داشتم عشقی نداشتم

 همه چیز را با تو آموختم، با تو

.

.

.

چگونه از من دور میشوی

 
وقتی هنوز دلتنگی را از وجودم پاک نکردی؟


چگونه ؟


آن زمان که دستانم را میان دستانت میفشاری


آتشی از درون وجودم زبانه میکشد

 
و آوایی فریاد میزند


آیا تو میشنوی؟

 او را میبینی؟


او تو را میخواند،

 با هزاران هزار کلمه واژه ی آشنایی را فریاد میزند


میدانم که میدانی

 
میدانی چقدر دلم برایت تنگ میشود


وقتی با نگاهت مرا بدرقه میکنی.


میدانی چقدر تمنای گرمای دستانت را دارم.


میدانم روحت را به من میسپاری


وقتی کنارت هستم.

 آن را از من دریغ مکن.


آغوشت ،


دستانت ،


نگاهت ،


حرم نفسهایت ،


هستی ام را از من مگیر.

 
دیگر برای گریستن تردید ندارم.


دلتنگی برای تو آنقدر وسیع است


که بهانه ی خوبیست


برای گریه های شبانه ام،

 دستی بروی بالشتم که بکشی

 خیسی اشک های دیشبم را حس میکنی.


میدانم که میدانی

 
تو همه را میدانی

 
تو از تمام نهان وجودم آگاهی

 
میدانی که دروغگوی خوبی نیستم


کاش میتوانستم کمی دروغ بگویم،

 
آنوقت دیگر وقتی به چشمانت نگاه میکردم اشکم سرازیر نمی شد،

 
آنوقت وقتی حالم را میپرسیدی


میتوانستم بگویم خوبم

 
خیلی خوب

              

             

 

نظرات 9 + ارسال نظر
arian دوشنبه 9 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:17 ب.ظ

Delam Tang Shode Barat

arian دوشنبه 9 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:46 ب.ظ

key mitonam bahat harf bezanam

جهانشیر سه‌شنبه 10 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:24 ق.ظ

سلام بانو جان
طاعات و عبادات شما مورد قبول درگاه حق انشاالله
مثل همیشه زیبا مینویسی امیدوارم همواره موفق و پیروز باشی

محبت شاعر سه‌شنبه 10 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 04:09 ق.ظ http://www.sahbayeshab.blogfa.com

زیباست بزرگوار اما ظاهرا دو کمبود داره اول اینکه تنوعى در وبلاگ دیده نمیسه و به یک سبک نوشته شده و دوما اینکه : از بزرگان استفاده نکردید و این سطح یادگیرى را در وبلاگ شما کمرنگ مى کند.

De Los Rios سه‌شنبه 10 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 09:31 ق.ظ http://since1989.blogsky.com

و من هنوز امیدوارم؛

و من هنوز منتظرم ...

منتظر بارانی که،

بوی تو را می دهد ...

خدایا ... می بینی؟

تنهایی هایم را،

حرف هایم را،

درد دلهایم را،

بغض هایم را ...


علی پنج‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 02:32 ب.ظ

سلام خاله اومم برات نظر بدم دیدم هر کاری میکنم کی بوردم چیزی نمی نویسه
خاله می بینم که رفتی بالا بالاها اونقدر باا که غمهای بقی ادمها رو می خواهی بخری مگه تو خدایی؟
خوب حتما تو هم برای هخودت خدایی هستی مگه نه؟
اما ....
نکمی تونم بگم کاش که همسایه ما میشدی . می دونی که چرا....؟ اما .... شاید این جمعه بیاید ........
شاید ....؟

[ بدون نام ] جمعه 28 دی‌ماه سال 1386 ساعت 12:20 ق.ظ

:)

mosafer شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:35 ب.ظ

دوستت دارم

ستبر شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:10 ق.ظ

سلام
اینقدر تو توهمات خودت غرق نشو خواهر جان!
البته من برادر اجباریت هستم!!!
نوشته هات متأثر از "انسان"هایی چون "شلوغ فر خر زاد"(!) هست
دل نوشته هات از دل دیگه ای هست
آیا تا به حال به رنجی که بر مردم اطرافت(نه لزوماً همسایه هات !!) میره فکر کردی؟
تا کی "انسانهایی" مثل شما برای یافتن "اسب سپید" در توهماتشون میخوان غرق باشن؟
خوب شد فهمیدم انسانی
از جنس نسیان ... ونه انس
امیدوارم اندکی چشمهات رو باز کنی و دشواره های راه یافتن و رسیدن رو درک کنی
برات و همه همسانهات دعا میکنم
برایم دعا کنید
والسلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد