گل همیشه بهارم

 

گلدان روی میز تنها ۱شاخه گل رز خشک شده دارد...

 یادت هست؟!

اولین باری که شاخه رز سرخی به من هدیه  دادی؟

 چه جوری  به  طرفم گرفتی که  ترسیدم ...

 اما  قشنگترین  لحظه  عمرم بود  

و حالا مدت هاست که تنها این شاخه خشک شده

مهمان گلدان قلبم شده

یادش بخیر!

با  تمام  وجودم  دوستت دارم

شازده کوچولوی من

 

دل من چه خردسال است،

ساده می نگرد، ساده می خندد، ساده می پوشد،

دل من از تبار دیوارهای کاهگلی ست

 ساده می افتد، ساده می شکند، ساده می میرد،

دل من تنها، تنها، سخت می گیرد

 

نظرات 12 + ارسال نظر
چش درومده :-) پنج‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 01:07 ب.ظ

سلام بانوی عزیز و گرامی
امیدوارم همیشه خوب و خوش و سلامت باشید و مطالب زیبا بنویسید و ما هم بهره مند بشیم
کوچیک شما و مشتری دائمی وبلاگ زیباتون :
چش درومده :-)

سعید جمعه 18 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 01:53 ق.ظ http://saeidmoradi.blogfa.com

درود دوست من.عالی بود. به من هم سر بزن.خوشحال می شم.

خرمگس خرفت شنبه 19 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 08:57 ق.ظ http://ammarr.blogfa.com/

خوبه جز خدا کس دیگه ای ندارین
خوبهههههههههههههههههههههههههههههههه

من شنبه 19 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 01:14 ب.ظ http://http://denj-59.blogsky.com/

ممنونم که اومدی ...

چش درومده :-) یکشنبه 20 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:11 ب.ظ

سلام بانو جان
با اجازه شما من هم این چند خط رو به گل همیشه بهار خودم تقدیم میکنم:

گل همیشه بهارم بیا بهار رسید
شمیم عطر وجودت به لاله زار رسید
مرو که بی تو گلستان خموش و بی رنگ است
بیا که با قدمت نغمه ی هزار رسید
به حیرتم که چرا شاخ گل به گل دادم
تو آن گلی که زمن بر تن تو خار رسید

فراست یکشنبه 20 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 01:32 ب.ظ http://farasat.blogsky.com/

مرسی از نظر؛ در تماس هستیم.

شازده کوچولو دوشنبه 21 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 09:25 ق.ظ

سلام مهربونم همه گلهای رز سرخ دنیا بهت تقدیم میکنم که فقط برای لحظه ای برای یه دفعه و همیشه بشنوم که بگی دوستم داری که منم دوستت داره به اندازه ای که تصورش در میون انسانها نیست

[ بدون نام ] دوشنبه 21 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 10:50 ق.ظ

سلام بانو جان منتظر مطلب تازه شما هستم
این شعر رو هم تقدیم میکنم خدمت شما بانوی بزرگوار:
دوش از بی مهری آن ماه سیما سوختم
با کمال تشنه کامی، پیش دریا سوختم
آن که با هجران، به امید وصالش ساختم
در کنارش، زآتش شرم تمنا سوختم
حسرت دیدار خورشید رخش دارم هنوز
گر چه از تاب رخش، گاه تماشا سوختم
سوختم، اما نبودم شمع سان یک جا مقیم
چون چراغ کاروان، هر شب به صد جا سوختم
خصم جان خویشتن، چون آتش افسرده ام
لاله وش! زآنرو دل ناشاد خود را سوختم
من که دانی زآتش قهرش، دلم جایی نسوخت
با رقیبان گرم صحبت بود و اینجا سوختم
در دل سنگش نشد، برق نگاهم کارگر
این منم کز آه آتشبار خارا سوختم
گفت روزی، می شوی فردا ز وصلم کامیاب
شام ها در انتظار صبح فردا سوختم
گر چه دارد عاشق دلداده از اندازه بیش
زآتش هجرش، من دلخسته تنها سوختم
عشق بی پروا سبب شد تا میان انجمن
گرد شمع عارضش، پروانه آسا سوختم
با رهی، همراه در این معنی ام رنجی که گفت
آنقدر با آتش دل ساختم تا سوختم

چش درومده :-) دوشنبه 21 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 10:54 ق.ظ

سلام
ببخشید یادم رفته بود در نظر قبلی خودم رو معرفی منم

خوابالو دوشنبه 21 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:57 ب.ظ http://ordibeheshtyha.blogfa.com

موفق و عاشق باشین.

mosafer شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:40 ب.ظ

دوستت دارم

mosafer شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:26 ب.ظ

دوستت دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد