دریغ....


 

باز هم سرگردانی چشمهایم   

 

بالهای سکوت  

   

و پرواز اتاقم در خلاء فراموشی  

 

 و 

تنها به تو می اندیشم 

 

به سررسیدی خالی از روز های هفته  

 

 

هفته هایی تهی از شب و روز   

 

سیاه و سپید

 

فردا هرگز نخواهد امد 

   

چنان که امدن امروز را حس نکردم  

  

راستی کجایی؟ 

   

لحظه هایم تو را میطلبند 

.

.

.

.

.

.

چه روزهای سنگینی 


۵ سال از غروب   


۵ سال از سکوت  


۵ سال از وقتی که خنده نیست  


۵سال از زیستن گذشت  


گامهایت ترا به سمت من نیاوردند  


راستی بگو 


با آخرین گام تلخ تو  


چند قرن  


از احتمال چرخشی دوباره  


در مدار عشق  


دور گشته ائیم ؟

...

.. 

.

.

.

تنها یک لبخند مرا کافی بود   

 

 برای پرواز تنها یک نگاه میتوانست قبله من باشد دریغ کردی  

 

دریغ.... 

.. 

نظرات 7 + ارسال نظر
mosafer پنج‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 12:09 ب.ظ

عاشقانه
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر تو ام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادی ام بخشیده از اندوه پیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم زالودگی ها کرده پاک
ای تپشهای تن سوزان من
آتشی در سایه مژگان من
ای ز گندمزار ها سرشارتر
ای ز زرین شاخه ها پر بارتر
ای در بگشوده بر خورشیدها
در هجوم ظلمت تردید ها
با تو ام دیگر ز دردی بیم نیست
هست اگر ‚ جز درد خوشبختیم نیست
ای دلتنگ من و این بار نور ؟
های هوی زندگی در قعر گور ؟
ای دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
پیش از اینت گر که در خود داشتم
هر کسی را تو نمی انگاشتم
درد تاریکیست درد خواستن
رفتن و بیهوده خود را کاستن
سرنهادن بر سیه دل سینه ها
سینه آلودن به چرک کینه ها
در نوازش ‚ نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن
زر نهادن در کف طرارها
گمشدن در پهنه بازارها
آه ای با جان من آمیخته
ای مرا از گور من انگیخته
چون ستاره با دو بال زرنشان
آمده از دوردست آسمان
از تو تنهاییم خاموشی گرفت
پیکرم بوی هم آغوشی گرفت
جوی خشک سینه ام را آب تو
بستر رگهایم را سیلاب تو
در جهانی این چنین سرد و سیاه
با قدمهایت قدمهایم براه
ای به زیر پوستم پنهان شده
همچو خون در پوستم جوشان شده
گیسویم را از نوازش سوخته
گونه هام از هرم خواهش سوخته
آه ای بیگانه با پیراهنم
آشنای سبزه زاران تنم
آه ای روشن طلوع بی غروب
آفتاب سرزمین های جنوب
آه آه ای از سحر شاداب تر
از بهاران تازه تر سیراب تر
عشق دیگر نیست این ‚ این خیرگیست
چلچراغی در سکوت و تیرگیست
عشق چون در سینه ام بیدار شد
از طلب پا تا سرم ایثار شد
این دگر من نیستم ‚ من نیستم
حیف از آن عمری که با من زیستم
ای لبانم بوسه گاه بوسه ات
خیره چشمانم به راه بوسه ات
ای تشنج های لذت در تنم
ای خطوط پیکرت پیراهنم
آه می خواهم که بشکافم ز هم
شادیم یکدم بیالاید به غم
آه می خواهم که برخیزم ز جای
همچو ابری اشک ریزم های های
این دل تنگ من و این دود عود ؟
در شبستان زخمه ها ی چنگ و رود ؟
این فضای خالی و پروازها ؟
این شب خاموش و این آوازها ؟
ای نگاهت لای لایی سحر بار
گاهواره کودکان بی قرار
ای نفسهایت نسیم نیمخواب
شسته از من لرزه های اضطراب
خفته در لبخند فرداهای من
رفته تا اعماق دنیا های من
ای مرا با شور شعر آمیخته
این همه آتش به شعرم ریخته
چون تب عشقم چنین افروختی
لا جرم شعرم به آتش سوختی

mosafer شنبه 9 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 06:20 ب.ظ

پاییز
از چهره طبیعت افسونکار
بر بسته ام دو چشم پر از غم را
تا ننگرد نگاه تب آلودم
این جلوه های حسرت و ماتم را
پاییز ای مسافر خاک آلوده
در دامنت چه چیز نهان داری
جز برگهای مرده و خشکیده
دیگر چه ثروتی به جهان داری
جز غم چه میدهد به دل شاعر
سنگین غروب تیره و خاموشت ؟
جز سردی و ملال چه میبخشد
بر جان دردمند من آغوشت ؟
در دامن سکوت غم افزایت
اندوه خفته می دهد آزارم
آن آرزوی گمشده می رقصد
در پرده های مبهم پندارم
پاییز ای سرود خیال انگیز
پاییز ای ترانه محنت بار
پاییز ای تبسم افسرده
بر چهره طبیعت افسونکار

mosafer سه‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 07:51 ب.ظ

"آه
سهم من این است
سهم من این است
سهم من ؛
آسمانیست که آویختن پرده ای آن را از من می گیرد
سهم من پائین رفتن از پلهء متروک است
وبه چیزی در پوسیدگی وغربت واصل گشتن
سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست
ودر اندوه صدائی جان دادن که به من می گوید:
دستهایت را دوست میدارم. "

mosafer جمعه 27 دی‌ماه سال 1387 ساعت 05:32 ب.ظ

با اینکه چشمه اشکم خشکیده و بیابان چشمانم سوزانتر از پرعطشترین صحراهای عالم است اما هر از گاهی که قطره اشکی این چشمه خفته را بیدار کرد از اعماق قلبم فدای چشمانت می کنم
دوستت دارم

mosafer یکشنبه 29 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:42 ب.ظ

من کسی خواهم شد...
آسمان هم باشی...
بغلت خواهم کرد...!
فکرگستردگی واژه نباش!
همه درگوشه ی تنهایی من جادارند..

دوستت دارم

mosafer چهارشنبه 5 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 09:11 ب.ظ

دوستت دارم

mosafer شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:55 ب.ظ

دوستت دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد