سکوت ...

Sad is not the right word.


گوش هایت صدای مرا نمی شنیدند


من فریاد می زدم


این من بودم


سکوت را فریاد زدم


تو نمی شنیدی


چون صدایم عاشقانه بود


دیگر هیچ نمی گویم.


سکوت ....



Melancholy and Infinite Sadness


ساعت هاست که درفکر توام


توی این خلوت تاریک و خموش


قلمی در دستم که به غمگینی من افسرده ست


و من اینجا تنها به تو می اندیشم


به تو که دورترین عشق و امیدی بر من


به تو که حسرت یک دیدار را بر دلم حک کردی


شاید این من غلطم یا غلط پندارم


که مرا می خواهی اما تو بدان نازنینم محبوب


من همیشه دوستت دارم.....

Reflection of Sadness

سرم با دیگران گرم است ، دلم با تو.


دلم را استوار کرده ام،


که دل نبندم.


نه به چشمهای بیگانه ای.


نه به حرفهای بیگانه ای.


می خواهم آزاد باشم.


از قید تملک خود و دیگران.


تا بود، برای خود می خواستم.


و حالا...


و حالا نشسته ام دراین اندیشه، که آیا راست اندیشیده ام.


یا کجراهه پیموده ام.


راه کج نبود .


نگاهم،


به پیش پای بود.


دوردست ها از من دریغ شدند ،


من از تو .


و تو، در دوردستها بودی.


بیش ازاین دید ندارم.


کور شده ام. کر شده ام.


نه ،


خودخواه شده ام.


همه را برای خود .


تو را برای خود،


می خواستم .


می خواهم .


و خودخواهی از کوری هم بد تراست.


گیجی ام را روی دیوار تنهایی ام نقش می کنم.


بومهای رنگ شده را می شکنم.


شکستن


عصیان است. باید عصیان کنم.


کسی که ازعصیان بهراسد، سزاوار مرگ است.


می خواهم زنده بمانم. می خواهم عصیان کنم.


منتظر باش .


برمی گردم.


با دستهایی پر از تو

.

دلی خالی از خود.


با سیبی سرخ.


منتظر باش.


بر می گردم.


با تابلویی نقش شده از من ، در کنار تو.


بومت را بشکن . مرا نقش کن. من ، تنهایی هستم !!!



Childhood Left Behind
نظرات 4 + ارسال نظر
لیلا دوشنبه 30 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:27 ب.ظ http://otaghiiazanekhod.blogfa.com/

می دانی دوست من نوشت ات سراسر پر بود از "تو"، گاه از خویش می پرسم، آن گاه که از" تو" بسیار سخن می گویم، آیا این" تو" همان است که کنارم ایستاده یا همان است که دوست دارم کنارم بایستد.
نمی دانم دوست داری این گونه اندیشیدن را و این گونه دیدن را، که برای انسان شدن گریزی نیست جز همرهی دوستان به راستی در تنهایی طی طریق ناممکن است، و از میان دوستان پسندیده تر ان است همراهی داشته باشیم در کسوت همان "تو" که همراه و هم دممان باشد، پس در تعریف آن تو نباید از یاد برد که او نیز در پی انسان باشد، و از این باب نبایست فراموش کرد دیدن و نگاه کردن و ارزیابی کردن آن "تو" را که راه رشد تو با او گره خورده است!

m چهارشنبه 5 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 08:59 ب.ظ

mosafer شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:51 ب.ظ

دوستت دارم

alireza پنج‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:37 ب.ظ

تنها عشق کافی ست برای یک عمر زندگی؛ برای این همه شب روز که میان و بی سر و صدا می روند، به راستی تنها عشق کافی ست؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد