من به تومی اندیشم ..

  

نتوانستم کنار بیام با غم رفتن تو ...  

گاهی از ته دل صدایت میزنم که باشی , 

و گاهی برایت مینویسم , 

 گاه احساس انقدر کوچک می شود  که , 

 دل به دل نوشتن نمی دهد .  

اینجا تنها جایست  که مینویسم ... 

  شاید که بخوانی  ... 

 نمیدانم ...   

وای پس از این همه سال....


که درد هجرانت هنوز دلم را می آزارد

خسته ام

به تمامی روزهای زندگی

به تمامی بودن ها

و از تمام پنجره هایی که تو را برایم نیاورد

شب های انتظارم هرگز به روزهای با تو بودن نمی رسد

اندوه بودن من و نبودن تو

من به نوری کم تر از فانوس می اندیشم

و به صداقتی کم تر از آبی.

من به تومی اندیشم ..  

 

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
alireza پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:00 ق.ظ

سلااااااااااااااااااااااااام
یاد حرف یک بنده خدایی افتادم که میگفت:بعضیها باهاتن بعد یهو غیب میشن و میزارن بعد از مدتی بر میگردن و توقع دارن همون جوری باهاشون باشی که ازت جذا شدن
راست میگفت اون دوستم
بعضی ادما که به بودن باهاشون افتخار میکنی
به هر دلیلی یهو میزارن میرن ولی بعد از مدتی یهو بر میگردن
ادمهای عجیبین
چون همیشه نه
فقط بعضی مواقع دوست دارن و توقع دارن جایگاهشون تو دلت وقتی بر میگردن بزرگتر بشه .
اما واقعیت این نیست.البته اونا هم کم بی راه نمیگنا.چون جای ادما تو دلهامون خالی میمونه .نمیشه ادمها رو همین جوری فراموش کرد.
بنابراین اگه یک روزی برگردن و واقعا چیزی میخوان باید تلاش کنن تا جایی رو تو دلمون بدست بیارن
جایی بزرگتر و گرممتر و مستحکمتر از قبل
جای خالی کسی که میره خالی میمونه برای بزرگتر کردنش باید تلاش کرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد