درازگوش

 

وقتی تصمیم میگیرم خر باشم!

 خودمو بزنم به کوچه علی چپ،

 نگاه نکنم به واقعیت روبروم همآنطور که هست

بلکه آن چه خودم دلم میخواد رو در ذهنم تصویر سازی کنم و به واقعیت تعمیم بدم

وقتی نمیخوام باور کنم که این نیست آن چه که منتظرش بودی یا لازم داری یا ....

و نمیخوام صبر کنم و تلاش کنم برای خواسته ام

و میخوام زرنگی کنم و میونبر بزنم

وقتی به جای عقل و غریزه، تخیلاتم رو میارم وسط

و وقتی تصمیم میگیرم خر باشم!

اونوقته که خیلی دسته گل های خوشگلی به آب میدم! 

من احتیاج دارم به یک تکان اساسی...

من تمام حرف هایم را باخودم زده ام

من یک ماه است که دارم با خودم حرف میزنم

دارم دو دو تا چهارتا میکنم

یک ماه میشود حدودا که یکهو پرده کنار رفت

نه! خود من یک هو چشم بند را برداشتم

همان چشم بندی که محکم نگاه داشته بودم روی چشمم تا خواب و خیال شیرینم را به هم نریزد

از بیرون که نگاه میکردی جز یک احمق چیزی نمیدیدی

احمقی که چشم هایش را بسته و بیخودی میخندد

و واقعیت را نمیبیند تا بداند دلیلی برای این شکل از خوشی و امید ، در این موقعیت خاص نیست

یک هو چشم بند کنار رفت

و من با چشمان عادت کرده به تاریکی توهم

به تدریج و به سختی، روشنی حقیقت را می بلعیدم

مثل بیماری که داروی  تلخ ، اما شفابخش را

و یک دوره نقاهت گذشت...

دوره ای که دیگر بیمار نیستی اما هنوز هم خوب خوب نشده ای

دوره ای که با چرخاندن یک تصویر وارونه به زاویه اصلی اش شروع شد

مثل حقیقت وارونه ای که سخت به آن خوکرده ای و یک هو بفهمی که بین آن و واقعیت ،صد و هشتاد درجه فاصله هست

و  این دوره با چرخاندن های دم به دم من ادامه یافت

 هی برمیگرداندم به زاویه قبلی و با خود میگفتم این درست است

بعد به  زاویه اصلی و میگفتم نه بابا همین وریه!  درستش این جوریه! و دوباره از نو....

اما دیگر از تصویر وارونه  اما آشنا ،دل کنده ام

دیگر به سردی و سکوت این تصویر تازه خو کرده ام

دلگرمم نمیکند اما آرام چرا

و با همین آرامش و سردی ، بار و بندیلم را برداشته ام و دارم میروم

برای خیلی چیزها جایی نبود، پس به کناری انداختم

یک وزن سنگینی از احساسات و رویاهایم را

حتی تکه ای از قلبم را

من رفتم!

برای روزنامه تسلیتی بفرست.........

نظرات 8 + ارسال نظر
حامی پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1388 ساعت 06:39 ب.ظ http://www.bluehope.blogsky.com

سلام دوست من
وبلاگ قشنگی داری
امیدوارم که از وبلاگ منم دیدن کنید
پست های وبلاگمو بخون و اگه در مو ردش سوالی داشتی بپرس تا کاملا برات توضیح بدم
اگه خواستی می تونیم با هم کار کنیم
منتظرت هستم

amir پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:17 ب.ظ http://www.oxinads.com/?i=31773

salam age mikhay az webloget motmaen va vaghei pol dar biari be link zir boro

امین سه‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:00 ب.ظ http://shabayjavani.blogsky.com

در جواب امیرخان و جناب حامی عزیز
اگه یه نگاهی به آمار گذشته وبلاگش میکردین میدید که ۵سال سابقه کار داره و جز پیشکسوتان وبلاگه
بیشتر از همه قسمت بیوگرافیت واسم جالب بود موفق باشی

پویا چهارشنبه 16 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:23 ق.ظ http://billioniareptc.blogfa.com/

سلام وبلاگ قشنگی داری معلومه روش کار کردی بهت تبریک میگم
راستی من یه فروشگاه زدم دیدن بکنی بد نیست اجناس ارزونه با پست سفارشی
همه چی میتونی پیدا بکنی توش همه رقم جنس
راستی خواستی تبادل لینک بکنیم راستی به ایمیلم اسم لینکتو بفرست ممنون میشم

alireza دوشنبه 21 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:31 ب.ظ

بارون باریدو همه جا شادو با طرائت شد...اما بارون شاکی بود میگفت:اگه ابرا یه خرده جنبه داشتنو منو بیرون نمی کردن منم نمی باریدم...درست می گفت طفلی...اما فراموش کرده برای رسین به آمال بزگ باید از آرزوهای کوچیک دست کشید...اگه قطره می خواهد دریا بشه...باید بباره...بباره


اگر هیچ اتفاق خوبی در زندگیتان روی نمیدهد ، مقصر خودتی

helena دوشنبه 21 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:02 ب.ظ http://vpnserv.blogfa.com

فروش سرویس وی پی ان با سرعت بالا و قیمت مناسب

سارا شنبه 26 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:42 ب.ظ

وبلاگ جالبی داری

alireza شنبه 26 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:42 ب.ظ

ماه من غصه چرا ؟؟؟

آسمان را بنگر که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست گرم و آبی و پر از مهر به ما می خندد

یا زمینی را که دلش از سردی شب های خزان

نه شکست و نه گرفت بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید

و در آغاز بهار دشتی از یاس سپید زیر پاهامان ریخت

تا بگوید که هنوز پر امنیت احساس خداست

ماه من غصه چرا ؟؟؟ تو مرا داری و من هر شب و روز

آرزویم همه خوشبختی توست

ماه من دل به غم دادن و از یاس سخنها گفتن

کار آنهایی نیست که خدا را دارند . . . ماه من غم و اندوه اگر هم روزی مثل باران بارید

یا دل شیشه ایت از لب پنجره عشق

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا چتر شادی وا کن

و بگو با دل خود که خدا هست خدا هست

او همانیست که در تارترین لحظه شب

راه نورانی امید نشانم می داد

او همانیست که هر لحظه دلش می خواهد

همه زندگی ام غرق شادی باشد

ماه من غصه اگر هست بگو تا باشد

معنی خوشبختی، بودن اندوه است . . .

این همه غصه و غم این همه شادی و شور

چه بخواهی و چه نه، میوه یک باغند

همه را با هم و با عشق بچین ولی از یاد مبر

پشت هر کوه بلند سبزه زاری است پر از یاد خدا

و در آن باز کسی می خواند که

خدا هست خدا هست . .



و چرا غصه ؟ چرا !؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد