احساساتم نــــم کشیده است ... انگار برای گفتن چیزی ندارد ... هر چه صدایـــش می کنم ساکــت است ... با هیـــچ کدام از این عابر ها کاری ندارد ... شاید مریـــض شده اند ... تو هیـــچ دکتری می شناسی؟ ... نه ...! اصـــلا بی خیال! این طوری بهتر است ... وقتی ساکـــت یک گوشه بنشیند و مزاحمتــی ایجاد نکند ... خیـــالم راحت تر است ... بهتر می توانـــم به آینده فکر کنم ... بدون هیـــــــــچ احـــــســـــــاســــــــ ی ... می دانی ... افکارم ورم نکرده اند ... گره خورده اند ... گاهی فکر های زیادی هست که منتظرند نوبتــشـــان شود ... ولی من هیچ اولیتی برایشان ندارم ... همه با هم در ســرم می پیچند و یک دفـعــــــــه ... گره می خورند ... به هر حـــال امروز یک عالــمه حـــس شـیــرین دارم ... می تـــرســـم همه را با هم بخورم ... مبـــادا دلم را بزند ... بهتـــر است جیره بندی شان کنم ... هـــشــــت ماه وقت لازم دارم تا تمام این شیرینی ها را بخورم ... نگران نباش سعی می کنم مریض نشوم ... مراقبم ... تــــــــــو با من بــــــــاش ... و سعی کن ، دردســــری درست نکنی ... تا مجبور شوم مثل آشغال پرتت کنم بیرون ... آخر می دانی ... احســـاســــاتـــم نــــــم کشـــیـــده ... می دانــــــی که ... احساساتم درد می کند ... افکارم ورم کرده اند ... انگار هر روز کسی چاقویی تیز را تا دسته در من فرو می کند ... و من سگ جان تر از آنم که بمیرم ... دلم چینی بند زده ایست ... که هر روز می شکند و خردتر می شود ... باشد که پودر شود ... هر حرکتی که می کنم اشتباه است! انگار روی شیشه خرده راه می روم... می خواهم شخصیتم را بشویم! چیزی نمی یابم... انگار محو شده ام ... ! دلم تنگ است دلم برای خنده هایم تنگ شده!!! امروز لبانم به خطی صاف تبدیل شده اگر بخواهم خنده را به آن بنشانم باید کنار لب هایم را جر بدهم ...! خون می ریزد...! من می ریزم...! |
سلام همسایه.
در غم هجران یکی از عزیزان دوست خوبمان ساحل نویسنده ی وبلاگ شب آفتابی در وبلاگ اشک ماه به سوگ نشسته ایم. به این امید که با حضورتان در وبلاگ اشک ماه در پست تسلیت به این دوست گرامی شریک غمش باشید. در پناه خدا
زیبا مینویسی یک ارتباط زیبایی بین نیاز دلت و قلمت وجود داره. موفق باشید.
سلام گل همیشه بهار خوبی
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
یعنی عالی مینویسی