گلوله اضافی


گاهی وقتها 
 
دادن یه شانس دوباره به کسی ،

.
.
..
..
.مثل دادن یه گلوله ی اضافست برای اینکه بار اول نتونست تورو خوب هدف بگیره..

نگار...


روزی نه چندان دورِ دور، او هم نگاری بوده است...
بین خودمان باشد،
تو مخاطب هزار واژه‌ای که در من جریان دارد،

و مفهوم همه‌ی نفس‌هایی که در سینه‌ام می‌رود و می‌آید،

و اصلا چیزی بیشتر از دوست داشتن هست اینجا که به نقطه ختم نمی‌شود . . .

چقدر اینو دوس دارم:

یا تو یا هیچ کس دیگه...

مردها...

مرد ها


تا وقتی عاشق نشدن ,


بهترین روان کاوها هستن ...


ولی


بعد از اون


تبدیل میشن به


بهترین بیماران روانی!!!!

من تو رو میخوام...


گـــــور بابای قسمـــــت و سرنوشـــــت، مـــــن تو رو میخــــــــــوام . . .

دلم میخواست

دلم‌ می‌خواست‌ در عصرِ دیگری‌ دوستَت‌ می‌داشتَم‌ !

در عصری‌ مهربان‌تَر و شاعرانه‌تَر !

عصری‌ که‌ عطرِ کتاب‌ْ ،

عطرِ یاس‌ْ و عطرِ آزادی‌ را بیشتر حِس‌ می‌کرد !

 

دلم‌ می‌خواست‌ تو را

در عصرِ شمع‌ دوست‌ می‌داشتم‌ !

در عصرِ هیزم‌ و بادبزن‌های‌ اسپانیایی‌

و نامه‌های‌ نوشته‌ شُده‌ با پَر

و پیراهن‌های‌ تافته‌ی‌ رنگارَنگ‌ !

نه‌ در عصرِ دیسکو ،

ماشین‌های‌ فِراری‌ و شلوارهای‌ جین‌ْ !

 

دِلَم‌ می‌خواست‌ تو را در عصرِ دیگری‌ می‌دیدم‌ !

عصری‌ که‌ در آن‌

گنجشکان‌ ، پلیکان‌ها و پریان‌ِ دریایی‌ حاکم‌ بودند !

عصری‌ که‌ از آن‌ِ نقاشان‌ بود ،

از آن‌ِ موسیقی‌دان‌ها ،

عاشقان‌ ،

شاعران‌ ،

کودکان‌

و دیوانگان‌ !

 

دلم‌ می‌خواست‌ تو با من‌ بودی‌

در عصری‌ که‌ بَر گُل‌ُ شعرُ بوریا وُ زن‌ سِتَم‌ نبود !

ولی‌ افسوس‌ !

ما دیر رسیدیم‌ !

ما گُل‌ِ عشق‌ْ را جستجو می‌کنیم‌ ،

در عصری‌ که‌ با عشق‌ْ بیگانه‌ است‌ !

7234p-Altered-love.jpg


نزار قبانی / از کتاب: "تمام کودکان جهان شاعرند" / ترجمه: یغما گلرویی

*تقدیم به تمامی کسانی که در عصر اتم و رایانه هم می توانند دیگری را دوست داشته باشند.

عکس نوشت ...

گاهی اوقات آدم باید خیلی چیزارو عوض کنه...

زندگیشو...

طرز فکرشو...

رفتارشو...

شاید ما مقصریم...کسی چه میدونه..؟!

 

 

گاهی اوقات یه عکس چه قدر به آدم آرامش میده...

 

 

گاهی اوقات یه عکس تو رو میبره به اون روزایی که بی دغدغه شاد بودی...

روزی که بزرگترین غم زندگیت شکستن نوک مدادت بود...

 

 

گاهی اوقات باید خودتو رها کنی...

باید آزاد باشی...

 

 و در آخر...(و البته از همه مهمتر)

گاهی اوقات یه عکس "میشه تمام زندگیت"

عکسی که وقتی نگاش میکنی اشک توی چشات جمع میشه..

وقتی نگاش میکنی آرامش اون روزارو حس میکنی..

یاد روزای خوشت میوفتی...

یاد خودتو عزیزترینت..!!

فرا رسیدن بهار سبز خجسته، فرخنده و پیــروز بــاد

 
فرا رسیدن بهار سبز     
و آغاز سال 7034 آریایی , 3750 زرتشتی , 2571 هخامنشی  
 
بر شما آریایی های صبور و استوار فرخنده باد .  
 
به امید روزهای خوب نـوروز بر همه ایرانی های عزیز،

خجسته، فرخنده و پیــروز بــاد   
.
 
شمردن روز های نبودنت از نو آغاز شده است

سرسختی زندگی، هفت سین مرا کامل کرد
 

 

بیست و چهار بهمن ماه، سالگرد فروغ فرخزاد ..یادش گرامی‌ و جاودان

بانو بیدار شو!
یک پاکتِ سیگار بخریم
یک جعبه دستمال کاغذی
برویم در خانه حسین پناهی را بزنیم
آنقدر شعر بخوانیم و گریه کنیم
تا عمو حسین از صرافتِ رگ‌هایش بیفتد
سرِ راه برگشتن
تیغ می‌خریم
من رگ لاله‌های باغچه را میزنم
تو تولدی دوباره را می‌‌نویسی
من زار می‌‌زنم
بانو !!!
هیچ زنی‌
در آستانه ی هیچ فصلِ سردی نیست
تو کنارِ یک پنجره
رو به باغِ همسایه
می‌خوابی
و در نگاه خاکستری من
جاودانه می‌‌شوی

بدون شرح ... از دیگران

برای نبودن که . . .

همیشه لازم نیستــــــــــ راه دوری رفته باشی

میتوانی همین جا

پشت تمـــــــــام ِ بغضهایت ، گم شده باشی

این روزها خوبم ، کار میکنم ، شعر میخوانم

قصه می نویسم و گـــــــــــاهی

دلم که برایتــــــــــــ . . . تنگ میشود

تمام خیابانها را ، با یادتـــــــــــ . . . پیاده میروم
پیچک مے شـــوم وحشـــے
مے پیچـــم به پـــر و پاے ثانیه هایت
تا حتے نتـــوانے لحظه اے ،
بے مـــ ـــن "بــــودن" را زندگی کنـــے . . .!

مـــــــــن زخمــــــــهای بی نظیری به تــن دارم
اما تــــ ـــــو مهــــربان تــــرینشان بودی ،
عمیـــــق تــــرینشان ،
عــــزیــــــــز تـــرینشان !

بعــد از تــــ ـــو آدم ها
تنها خــــراش های کوچکی بودند بــر پوستـــــم
که هیچ کـــــــدامشان
به پای تـــــ ــــــو نــــــرسیــدند
به قلبــــــم نـــــــرسیدند . . .
با تو هستم اے مــرد !
زن ، که اعتماد کرد شکننده تر مے شود
پس حواست را بیشتر جمع کن . . .
غمگینــــم !
آنقدر که در مجاورتِ دریا هـــم
سراب مے بینم !

اگر نباشے ،
همیشه این َ م . . . !
ایـــــــــن روزهــا
خـــــــدای سکــــوت شـــده ام
تـاآرامـــش اهالی دنـیا
خــط خطی نشــــــــود

سکـــ ــــوت کـــن نازنین ؛
سکـــــ ـــــــوت . . .
این جماعت منگ؛ فـــریادت را
جــــز به سکــــ ــــوت
پاسخــــی نخـــــــواهند گفت. . .
با « یکی بود یکی نبود » شــروع می‌شود
ایـــن قصــــــــــــــه. . .
با یکــی ماند یکی نمانــــــــــــد، تمام.

یکی، مـــن بودم یا تـــــو؛ مهم نیست
مهـــــــــــــمْ
قصه‌ای‌ست که تمام می‌شــــــود . .

هـرکه مــی خــواهـی بـــاش
ایـن عادت مُـــشتَــرک انسـان هــاســت

تــــ ـــو نیــز ،
روزی ,
ســاعـتی ,
لـَحظــه ای
احــساس خـواهـی کـرد کـــه .
هیــچکـَـس دوسـتت نَــدارد . . .
آدم‌ها
بـــوهایشان را با خـــودشان می‌آورند
جا می‌گذارند
و می‌روند

.آدم‌ها می‌آیند و می رونــد
ولی توی خواب‌هایمان می‌مانند

آدم‌ها
وقتی می‌آیند
موسیقیشان را هــــم با خودشان می‌آورند
و وقتی می‌رونـــد
با خودشان نمی‌بـــرند

جا نگــــــــــذاریــد
هر چه می‌آوریــــد
را با خودتان ببــــــــــــــریــــد. . .
انگار از همان اول ؛
آخر قصه بود ...!

همان شبی که مــن ،
سر به هوای تو گم شدم ...!

و تـــ ـــو ؛
سر در هــــــوای دیگری رام...
"دستم" را بگیر ..
و مرا ببر به دور"دست" هایی که ..
در "دست"رس هیچ "دستی" نباشم....!
شایـد تــــــــــو
سُکـوتـــِ میـان کلامم بـاشـی !
دیـده نمی شوی
امـــا مــــــن، تـو را اِحسـاس مـی کنم

شایــد تـــــــــو
هیاهـوی قلبـم بـاشـی !
شنیـده نمـی شوی
امـا مـــــن، تـو را نـفس مـی کشم
لب جـــــاده می ایستـــــــم
و به دوردست ها نگاه میکنم

شاید،،،

فقط شایــــــد

دلش تنــــــگ شد

و

برگشت..
ای مترسک!

آنقدر دستهایت را باز نکن،

کسی تو را در آغوش نمی گیرد.

ایستادگی همیشه تنهایی می آورد……

نسل سوخته...

ما نسل بوسه های خیابانی هستیم ، نسل خوابیدن با اس ام اس ، نسل درد و دل با غریبه های مجازی ، نسل لایک و پوک از روی قرض ، نسل کادو های یواشکی ، نسل پول ماهانه ی وی پی ان ، نسل هل توی مترو ، نسل " شینیون " زیر روسری ،نسل " copy , paste " ، نسل عکسای لختی در ساحل دوبی ، نسل جمله های کوروش و دکتر شریعتی ، نسل فتوشاپ ، نسل ترس از رقص نور ماشین پلیس ، نسل سوخته ، نسل من ، نسل تو ! یادمان باشد ، هنگامی که دوباره به جهنم رفتیم ، بین عذاب هایمان ، مدام بگوییم ، یادش بخیر ، دنیای ما هم همین طوری بود .......!!!!