به ساعتت نگاه نکن
میدونم باید برم
لا اقل بذار بفهمم
چی اومد باز به سرم
انقده حرف خداحافظی نزن تلخه صدات
نمیخوام با تو بودن رو حالا از یاد ببرم
تو هنوز کوه غروری
دلتم غرور میخواد
نه دیگه خورشید قلبم
تا ابد در نمیاد
اومدن کار تو بود
رفتنم کار توئه
کاش از این اومد و رفتت
یه کسی خبر میداد
حالا تو خیلی غریبی
با چشام با نفسام
حالا تو دوری از اون
گرمی عشق تو صدام
حالا من راه درازی دارم از تو تا سکوت
حالا من بی کسی رو با خاطرات تو میخوام
اومدن کار تو بود
رفتنم کار توئه
کاش از این اومد و رفتت
یه کسی خبر میداد
لحظه ها حرف میزنن میگن که وقت رفتنه
میدونم که این همون حرف دل تو با منه
من میرم حتی نگاهمو بهت پس نمیدم
اون چشات که آینه نیست انگار که جنس آهنه
سلام وب لاگ جالبی داری
پیش منم بیا
منتظرم
سلام من که حرفی ندارم ولی بعد بهت میگم تا بعد یا حق
سلام ممنون که بازم سر زدی بهم ،باعث افتخار که نوشته هام تو بلاگ شما هم باشه .
خیلی لطف کردی .
شاد و پیروز باشی
سلام ....بازم عالی بود...راستی من لینک شما رو گذاشتم اگه ممکنه ما هم لینک منو بذارید....مرسی