و تو هرگز نخواندی و نخواهی خواند...
اینجا شب من طولانی است...
باور کرده ام دیگر بی تو حتی آسمان هم آبی نیست...
موجود بی آزاری هستم
کار می کنم
قصه می خوانم
شعر می نویسم
و گاهی
دلم که برایت تنگ می شود
تمام خیابانها را
با یادت پیاده می روم!