|
|
|
| |||||||||||
|
85/11/29
| |||||||||||||


ممنونم که اینقدر با دقت وبلاگ منو دیدی و براش وقت گذاشتی 

جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ


تفلود عید وبلاگم مبارک









آرش 










کره زمین در پایان سال 2006
| جمعیت | |||
|
57 ٪ آسیایی |
21 ٪ اروپایى | 14 ٪ آمریکایى (شمالى و جنوبی) | 8 ٪ آفریقایى |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
|
جنسیت | |
|
52 ٪ زن |
48 ٪ مرد |
![]() |
![]() |
|
مردمشناسى | |
|
٧٠ ٪ رنگین پوست |
٣٠ ٪ قفقازى ریخت |
![]() |
|
|
وضعیت جنسى | |
|
٨٩ ٪ ناهمجنسگرا |
١١ ٪ همجنسگرا |
![]() |
![]() |



















سنگ قبرم را نمی سازد کسی
مانده ام درکوچه های بی کسی
بهترین دوستم مرا از یاد برد
سوختم خاکسترم را باد برد!
گفتگوی خدا با موسی
ای موسی به آل عمران بگو:
هنگامی که بنده ام با من سخن می گوید
آنچنان به وی گوش می دهم که گویی بنده ء دیگری ندارم
افسوس ..... بنده ام
آنچنان با دیگران سخن می گوید که
گویی همه خدای وی هستند جز من !
پروردگارم به تنهایی ام در پیشگاه تو
و لرزش عضوهایم از جلال تو
رحم کن ...
پروردگارم
.پس در سایه عزتت پناهم ده
مرا در درگاه تو شفاعت کننده ای نیست
پس احسانت را شفیعم کن
گناهانم مرابه وحشت انداخته اند
در سایه سار عفو خود امانم ده
پروردگارم
بازگشت مرا به سوی خود بپذیر
ومرا از درگاه رحمتت ناامید بازمگردان
چراکه تو توبه پذیر گناهکارانی ...
ای مهــربانتــرین مهــربــانــان!
.
.
.
پروردگارم لحظه هایی که در آنها حضورت آشکارا جاری بود
و می شد عشق به تو را جانانه نفس کشید در وداعی دیگر است
معبودم مرا از فرصتی که برای بودن داده ای خبری نیست
نمی دانم آیا بازهم هستم تا در زلال نگاهت دیدگانم را بشویم یا نه
اما در این لحظات سخت جدایی
از پاک ترین ثانیه های بودن از تو تمنا میکنم
تمنا می کنم......
تمنا می کنم..........
هیچگاه حتی برای لحظه ای چشم بر هم زدن
مرا به خود وامگذار .
آمین یا رب العالمین
آرزوهایم زیر انبوهی از خاکستر هنوز نفس می کشند...
هنوز شعله ورند...
نسیم مهربانی تو کی می وزد؟؟
چه کردی با من؟
میخواهم بنویسم...
از کی؟
وجود ملتهبم در انتظار گذشت لحظه هاست...
از تو..
عقده نشکفته ی دل را با نوشتن باز کنم
نتوانست تو را از رفتن باز دارد
چه قول ها دادی و چه قسم ها خوردی
به نیاز بسویت دراز شده بود رد کردی
.
.
.


شاید باور نکردی آن زمان که گفتم می روم
برای ابد رفتم...
هیج گاه جدی نگرفتی که صبح گاهی خواهد آمد
که خواهم رفت....
آخرین وداعم را دیدی اما باز سکوت کردی...
تنها گفتی کاش امشب بمیرم...
و من در گرداب خاطراتم به تو فهماندم
که سخنت پوچ است...
مرگ تو با رفتن من فرا نمی رسد
و این چه زیباست!
و اکنون دیر زمانی است که من رفته ام...
گویا هرگز نیامده بودم....
باز چون همیشه خورشید طلایی رنگ طلوع می کند
و شبان گاهان ماه نقره فام رخ می کشد در آسمان خیا لت...
اما دیگر سلامی نیست...
قلبم گرفت ای نازنین نفس دیگه نفس نیست...
آه این زمین و سرزمین واسم به جز قفس نیست...
تنها شاهد اشک های شبانه ام
همین صفحه سفید و جوهر سیاه است
هرگز نخواستم چشم نامحرم این لحظه های ناآشنا
وفروریختن اشک را بر گونه هایم ببیند
همیشه بالش سکوت را
زیر سر هق هق تنهایی ام گذاشتم
تا کسی صدایم را نشنود
اما تو ٬
تو که از گریه های پنهانی من باخبری
چه کنم
گاهی همین گریه های گهگاه
جای خالی تو را
در غربت لحظه هایم پر می کند


می زند نبض دلم می رود پای تو دور
بغض دارد به تنم می پیچد
جنس دریا شده ام
غرق اشکی که فرو می ریزد
از دو چشمان ترم
کاش لرزش دستان مرا می دیدی
کاش عشق مرا از نفسم می خواندی
لحظه رفتن تو
لحظه مردن احساس من است
عشق هر لحظه مرا می خواند
باید از شهر دلم کوچ کنم
از تو خالی شده ام
می وزد در سر من فکر عبور
می روم
خاک دلم را به شما خواهم داد
شاید از خاک تنم سود به مردم برسد
می روم گل بشوم
تا که یک روز مرا دست تو همراه شود...

تو تنهایی
ومن صد بار تنهاتر
تو میدانی که من جز با تو
با هر کس که باشم...باز تنهاییم
تو میدانی که این بغض فرو خورده
به جز بر شانه های استوارت
جای دیگر وا نخواهد شد...

ناگهان دست فلک باز ربود
شاخه نازک آمال دلم
پر گشود از دل من آه زمان
اشک جاری شد و غم مهمان
و از آن وقت دگر هیچ ندانم
که چسان من بودم؟
که چسان من هستم؟
و چرا می مانم ؟
شانه گریه من کو کجاست؟
آه وقت وداع باز رسید
سر من گوشه دیوار گریست.......

من .....
و این منم بی آنکه بدانی کجایم یا چگونه ام،
پرواز و تنهایی. شب و خورشید.
من و آرزو.
واژه ها چه غریب در من پرسه میزنند
بی آنکه بدانند من خود تنها یک گوشه از یک واژه ام
نه چیزی بیشتر و نه شاید کمتر.
من گمگشته ترین آرزو در خیال مبهم یک واژه ام.
مرا فراموش کنی یا نه،
مرا شروع پنداری یا نه،
مرا باور کنی یا نه،
من هستم.
در خیال تو،
در میان همه خاطرات فراموش شده تو،
در میان همه آرزوهای محال تو،
در میان خوابهای دم صبح،
در میان همه جستجوهای تو برای یافتن چیزی به نام هیچ،
در میان همه آنچه که باید و نباید تو،
من پرسه میزنم.
تنها با امید اینکه روزی فقط
احساسم کنی نه بیابیم و نه ببینیم فقط باورم کنی.......


happy valentain

سمبلهای ولنتاین شامل موارد زیر میباشد
1.
شکل یک قلب ساده و یا تیر خورده2.
کیوپید(CUPID):شکل یک کودک برهنه ،فربه وکه تیر و کمان با خود حمل می کند
.این کودک شیطان با لبخندی موذیانه
چنانچه یکی از تیر های خود را به قلب فردی اصابت کند وی فورا عاشق می شود
.کیوپید در واقع پسر ونوس
الهه عشق و زیبایی در افسانه های روم باستان می باشد
.معنی لغوی آن "آرزو"است
.کویپید برخی اوقات آمور
(AMOR)نیز نامیده می شود.همتای کوپید در افسانه های اروس
(EROS)نام دارد.3.
کوبتر قمری و مرغ عشق4.
گل سرخ و گل روز5.
تور:جنس دستمال خانم ها را در گذشته تشکیل می داده است
.در زمان های دیزین رسم بر آن بوده که هر گاه دستمال خانمی به زمین می افتاده
مردی که متوجه آن می شده بلافاصله آن را از زمین برداشته و به زن می داد
.6.
گره های عشق:از یک سری حلقه های در هم تنیده و بافته شده تشکیل یافته اند
.این حلقه ها آغاز و یا پایانی ندارند و نماد عشق جاودانی و پایدار است
. 7.
علامت "X":این علامت به معنای بوسه در کارت تبریک و نامه های روز ولنتاین است
.8.
ربان قرمز:این رسم به زمانهای قدیم بازمیگردد که شوالیه ها هنگامیکه عازم جنگ بودند
نوار و یا روسری از معشوقه خود در یافت کرده و آن را به یادگار با خود میبردند
.در خصوص تاریخچه و مبداء ولنتاین
اختلاف نظر وجود داشته
تا جایی که ولنتاین با افسانه در آمیخته است
.* هویت ولنتاین مبهم است.
در کل چند روایت در رابطه با ولنتاین نقل گردیده
:1. *
جشنواره ای به نام LUPERCALIA که 15 فوریه در رم باستانمیان کافران متداول بوده است
.لوپرکالیا جشن تطهیر و زمان خانه تکانی بوده است
.در این جشن مشرکین از خدای
LUPERCUSبخاطر محافظت از چوپانها و گله هایشان از گزند گرگها قدردانی میکردند
.در این فستیوال بمنظور بزرگداشت
FAUNUS خدای حاصلخیزی،باروری و جنگلها رومیان یک سگ و دو بز نر را قربانی کرده
و از پوست آنها شلاق میساختند
.مردان با این شلاقها به میان مردم رفته و به هر کسی که میرسیدند
ضربه ای با شلاق به آنها میزدند
.دختران داوطلبانه برای شلاق خوردن صف میکشیدند
.آنها اعتقاد داشتند که شلاق خوردن با تازیانه های ساخته شده از پوست بز
باروری آنها را تضمین میکند
.همچنین در این جشن طی بزرگداشت
الهه ای بنام
JUNO FEBRUTA زنان مجرد نامه های عاشقانه مینوشتندو درون گلدانهایی می انداختند
.(
و یا تنها نام خود را روی برگه ای مینوشتند)مردان مجرد روم نیز هر کدام یکی از این یادداشتها را از درون گلدانها بیرون کشیده
و مشتاقانه بدنبال دختر نویسنده نامه میرفتند. (نوعی دوست یابی
)این آشنایی ها اغلب به ازدواج می انجامید
.این رسم تا قرن هجدهم ادامه داشت
اما از آن به بعد مردان رم ترجیح دادند پیش از آشنایی زن را ببینند
!2. *
کلیسای کاتولیک حداقل 3 قدیس بنام VALENTINEو یا
VALENTINUS شناسایی کرده که هر سه در روز 14 فوریه به شهادت رسیده اند.کمتر کسی است که بداند در ایران باستان،
نه چون رومیان از سه قرن پس از میلاد،
که از بیست قرن پیش از میلاد، روزی موسوم به روز عشق بوده است
!

آنگاه که دوتنها در حمایت از هم قیام کنند
عشقی راستین پدید خواهد آمد...

در ایران باستان،

در اتاقم
لب این پنجره ساکت کور
- که بخارغم تنهایی من
بر دل شیشه ای اش بنشسته -
این چراغ روی میز
ناله ها می کشد از عمق وجود
پر طنین، پر نور
و صدایش کم نور می رسد تا گوش برگ کاغذم !
در اتاقم ، این اتاق سوت و کور
نیست آوایی به جز فریاد نور
پلک هایم هم دگر
لب نمی جنبانند
وای من ! آیا در این ماتم کده
جز صدای ساکت این نور
نیست فریادی دگر در کار؟
آه، ساکت ! ای قلم ، ای میز ، ای فریاد نور!
می رسد بر گوشم آوایی حزین از دور
گوشها را می کنم سرشار
از صدایی غمناک، پر طنین، بی باک
از شماتت های یک دیوانه ی شماطه دار
تیک و تاک و تیک و تاک و تیک وتاک ...
.
.
.
از کی می تونستم سراغش رو بگیرم
از آخرین جدایی
دیرزمانی گذشته
بی آنکه مرا نشانی از او باشد
آشنایان نگرانم می شوند و دشمنان خوشحال
من در جستجوی غریب خود به دنبال یافتن خود
وا می مانم در تنهایی و خودی
که در جایی دیگر غریبانه چون من
و شاید هم در وضعیتی بهتر از من مرا می خواند
در امتداد کدامین حلقه گمشده زمان من و او ما می شویم ؟!

مگر گناه است؟!
برای یکبار.....
ماه را در آغوش بگیر....
و نوازش کن ستاره ها را...
پرده گشا....از چهره....
بگذار دسته گرمه خورشید صورتت را بنوازد...
پایان ده ....
به گریه های دخترکی که...
دلش را زیرا برگهای پاییزی جا گذاشته...
