هدیه پاییز
زمستان نیست
دریاست
شمع نیست اما به وقتش
باران اشک است
امید است
اما....
به سکوت رنگ میدهد به شعر...
با حرفهایش
لطافت
آری
به دل دل میشود
به غم حادثه ای دوست داشتنی
با چشمانش حرف میرند
با لبانش
شقایق را وادار به شکست می کند
دل است
اما در خلوتش
چشم دوخته است به نوشته هایی
که روزی باید
آینده باشند
آری
موفقیت را می بیند با پشتکار ...
حال من
دلگیری از شب
دلداده به پاییز
حیران از سوز زمستان
حتی
گنبد سبز دوست داشتن را
به نوشتن خلاصه میکنم
تا شاید من هم بگویم
میتوانم
اما دریغ خود نمی دانم کجایم
تنهایی دیوانه میکند مرا
دل خوش کرده ام به تقدیر
تقدیر ؟؟؟
؟؟؟؟؟؟
باز هم ادامه بده کارهات خیلی خوبه.
دوستت دارم