ویرانه های خاطراتم در انبوه قاصدکهای بی کس گم گشته
و من...تنها.......
به فرداهای بی خاطره دل بسته ام
شاید کسی در آن دورها..
معرفت دستهایم را باور کند.
شاید..هنوز..
کسی در شهر دلتنگی های من
بغض ناب و فرو خورده ام را جستجو می کند
و من..به تبرک چشمان خسته اش
عاشقم .
و این عشق را در کنکاش بی رمق اما......
پر امیدش باور کرده ام!
شاید آنجا کسی برای رویش من
هنوز....
منتظر است.
هنوز منتظر است!
خیلی وبلاگ ماهی داری...
انتظار خودش یه امده...
موفق باشی
سلام خانومی
اینا چه بانمکن !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
وب لاگت خوشکل تر شده !!!
این شکلارو از کجا آوردی آخرشه!!!
من از نهایت شب
حرف می زنم
من از نهایت تاریکی
واز نهایت شب حرف می زنم
اگر به خانه من آمدی
برای من ای مهربان
چراغ بیار
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم
سلام دوست عزیزم از لطفت خیلی ممنونم ممنون که منو تنها نمی زاری باید بگم زیبا بود مثل همیشه من به روزم و منتظر نظرخوشکلتم
شگفتا از عزیزانی که هم آواز من بودند
به سوی اوج ویرانی پر پرواز من بودند
و زندگییم پر است از انسانهای میمون نماییـی ـبه قول نیچه ـ (مانکی منهایی) چون عاشق تنها.
ببخشید تلخه نه : تو هر گز نمی فهمی که در پیست اولی هستی.