وقتی به دنیا آمدم آنقدر جا خوردم
که تا دو سال قدرت حرف زدن نداشتم!

مردی در عالم رویا فرشته ای را دید که در یک دستش مشعل و در دست دیگرش سطل آبی
گرفته بود و در جاده ای روشن و تاریک راه میرفت.مرد جلو رفت و از فرشته پرسید:این
مشعل و سطل آب را کجا می بری؟ فرشته جواب داد:می خواهم با این مشعل بهشت را آتش
بزنم و با این سطل آب،آتش های جهنم را خاموش کنم.آن وقت ببینم چه کسی واقعا خدارا
دوست دارد!
من و فراموش نکنی
دوست دارم دیوونه
دوست دارم دیوونه
دوست دارم دیوونه
سلام
باور کن خیلی عالی بود من که از صفحه اول جا خوردم آفرین
به منم سر بزن.
یا علی...
سلام بانو جان چه خبر چه وب قشنگی شد یه تکون اساسی بهش دادی ;) ما رو بی خبر نزار.