« از پریشانی شبهای درازم ... »
با کسی سخن نمی گویم ...
دیگر این باد وحشی گیسو پریشان عربده کش بیابانگرد
از خود بیخود است و ترانه آوارگی سر داده است
شکسته تراز روزهای قبل ... !
خدایا به کدام گوشه این بیابان
و پشت کدام شته ای می توان سنگر گرفت ؟
چه پشته ای مرا پناه خواهد داد ؟
مگر بیابان فقط خار ندارد ؟
من از چه اسیر این گریز و بازگشت هستم ؟
نه آنقدر زبان اعتراضم هست که رو به آسمان کنم
و نه آنقدر شکوه دارم که خویش را نگون بخت باز یابم !
من فقط مسخ شده ترین آدمی هستم
که در این بیابان فرار می کند ...
وبلاگت خیلی قشنگه
تبببببریک
سلام ...
خوبی ؟
خیلی خوب بود. مرسی.
یه سری هم به من بزن.
خوشحال میشم.
بای
سلام دوست عزیز
تو تنهاییت خیلی جالبه ای کاش منم مثل تو تنها بودم.
اومدم حلالیت بگیرم اگه بدی از من دیدین ببخشین .
یا حق......
سلام بانو - بانوی آبی - بانوی ماه - وبلا گ آبی و ماهی دارید.
موفق باشید