مادر:ای مهربان دلم برایت تنگ شده است.
عاشقانه هایم را به سویت می فرستم
تا تنها تو بخوانی با صدای بلند
تا همه بدانند از دلتنگیهایم نیز مینویسم
اما نه دل تو نازکتر از انست
که طاقت دلتنگیها را داشته باشد
می خواهم همه حرفهای دلم را برایت بگویم
بشنو ای خوشه چین عمرم .
تو باید همیشه باشی سبز عاشق مهربان
وتا ابد نامت بر آواز دل وزبانم !
تو برای شنیدن دل واژه های من
تنها ترین عاشقی
آخر حرفهای یک عاشق را
تنها و تنها یک عاشق می داند
و بس آخر عشق من تو مادر!
ولی مادر جان!
نمی دانم بعد از تو کیمیای عشق و امید
را در کدام وادی آرزوها جستجو نمایم
بیا تا زمستان خنده های بی پایانم
به شکوفایی مجدد برسد
و بهار گریه هایم خزان شود
وبلاگ قشنگی داری عزیز
خیلی لذت بردم
چه بیانتهاست جاده زندگی من
و چه خالی
تو در کدامین نقطه این جاده ایستادهای ؟
زیر سایه کدام تک درخت ؟
در انبوه کدامین دریای مواج خوشههای گندم ؟
دستانت برای آغوش که گشوده شد ؟
چشمانت ، خورشید جاودان عشق را مهمان قلب که ساخت ؟
آبشار گیسوانت رایحه مهر را بدست نسیم بسوی کدام رود روان کرد ؟
بر من چه رفت که چنین چشم از جاده برنمیگیرم و سالهاست ...
آری سالهاست آمدنت را انتظار میکشم
راز این انتظار چیست ؟
.........
باران را به بارش دعوت کردم
تا زیر جلوه اغواگر رنگین کمان ، تا در پس حجاب باران
اشکهایم را پنهان سازم
تا شاید تو نیز لحظهای لبخند و مهر را همراهم سازی
در آن لحظه که من همسفر خاک میشوم
سلام خوبی
وبلاگه قشنگی داری
دنیا دو رو زه
یک روز علیه توست و یک روز با توست
یک روز که علیه توست ناراحت مباش
وروزی که با توست مغرور مباش