گذشتن از این همه درخت برایم آسان نیست
تو در حاشیه ی مردابی مرده لانه کرده ای
و مست خواب نیلوفری
رودخانه در بند بند تن من چون پیچکی بالا می رود و در عمق چشم های من می ریزد .
گذشتن از این همه درخت آسان نیست
اما من یک روز می آیم و تو مردی را می بینی
با دسته ای نیلوفر در دست
دو رودخانه ی روشن در چشم.........
و تا آن روز منتظر خواهم ماند.....