خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد
خواهان کسی باش که خواهان تو باشد
کاش خورشید غروب نمی کرد به این زودیها
کاش کشتی عمرت سلامت می رسید به این ساحل ها
تا من تمام حر ف های دلم را برایت می خواندم
آنقدر در خلوت تنهایی ام برایت شعر سرودم که نگو
آنقدر در شب های تارم برایت ستاره چیدم که نگو
آنقدر چشم براهت ماندم وگرسیتم که رودخانه ی چشمانم خوشکید
آنقدر در کنار جاده ی زندگی ایستادم
تا شاید تو را در کوچه پس کوچه های تنهایی بیابم
اما
اما افسوس از آن روزی که شنیدم
دفتر زندگیت با یک خط نوشته به پایان رسید
خورشید عمر تو غروب کرد
و تو ستاره ای شدی در دل سیاه شب
و خاطره ای غم انگیز که همیشه در دل تنها و شکسته ی من باقی خواهد ماند
سلام
وبلاگتون واقعا زیباست
ای که گفتی عشق را درمان به هجران کرده اند
کاش می گفتی که هجران را چه درمان کرده اند
خوش باشین
خدانگهدار
این فقط یه نظره - چون که این حق رو خودتون به خواننده هاتون میدین.
شما این واقعیت های دور و برتون رو که قابل لمس هستن ول کردین و چسپیدین به یه سری مفاهیم گنده و بی فایده.
از عشق و این جور چیز ا حرف زدن یه .........
یا وجود داره یا نداره.
شما نمی تونید بگید فقط برای خودتون می نویسید- هر ادمی که اثرش جلوی دید عموم میره خواسته یا نا خواسته وارده یه بازار شده.
یه کم واقع بین تر باشید.
( دیر امدی موسی
زمان اعجازها گذشته است
عصایت را به چارلی چاپلین هدیه کن
که کمی بخندیم)
بودیم و کسی پاس نمی داشت که هستیم
باشد که نباشیم و بدانند که بودیم......