واژه ای که روزها یا شایدم ماههاست که با آن خو گرفته ام
که چه سخت است انتظار
هر صبح طلوعی دیگر است بر انتظار فردای من
خواهم ماند تنها در انتظار تو
چرا نوشتم در برگ تنهاییم برای تو؟ نمی دانم
شاید که روزی بخوانند بر تو عشق مرا....
می دانم روزی خواهی آمد می دانم...
گریان نمی مانم خندانم
برای ورودت ای