شب بود
و خورشید گرم شهر
در انتهای بی مرزی در گودالی از سکوت خفته بود.
صدای کوچه، تنها در زمزمهء جویبار جاری بود.
و تولد صدا
شاید از دور می آمد.
آنقدر در انتظار تو نشستم که پرنده در دستهایم آشیانه کرد.
آنقدر در انتظار تو نشستم که پیچک همسایه در من پیچید.
و بر شانه ام گل کرد.
طلوع در قلب من،
در این دشت بی لاله غمگین است !
.
.
.
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهان خانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شب آهنگ
یادم آید : تو به من گفتی از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب آئینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی ، چندی از این شهر سفر کن
با تو گفتم :
حذر از عشقِ ؟ ندانم
سفر از پیش تو ؟ هرگز ، نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی من نرمیدم ، نه گسستم
باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم
حذر از عشق ندانم
! ... سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم آید که از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ،نرمیدم
رفت در ظلمت من ، آن شب و شبهای دگر هم
نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
موفق و موید باشی
وب شما شاهکاره
سلام
وبلاگه خوبی داری
ولی یه کم غمگینه
دختری که جز یه نفر هیچکس رو نداره نباید وبلاگش این شکلی باشه چون یه نفر رو داره و تنها نیست
موفق باشی
اره یک نفر و داره اونم منم کسی که با چشم دل دید
چقدر خوشحالم که هنوز هستی و سر پا...من هم برگشتم...بهم سر بزن..همیشه از دیدنت خوشحال میشم
shere ghashangi bood va albate por khatere be entekhabet tabrik migam
به به
خوشمان امد
دانستیم که کسی را جز ما نداری
اما چگونه بوده است که تو مارا داری و ما خود را نیز نداریم؟
دانستیم که آدمیان هرچند که درمیان جمعی باشند بسی تنهایی است که دردی نیست آن را
چند روزی است غم میخورم
کم که نه هر روز کم کم میخورم
حافظ دیوانه فالم را گرفت
یک غزل آمد که حالم را گرفت
ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه میپنداشتیم
بله عزیز دل برادر
بدینگونه بودکه اینگونه گشت
سلام
بسیار زیباست نوشتن از عشق و صحبت از عشق! تنها کلامی که همیشه در هر دلی جا میگیره و بر هر زبانی با هزاران آرزو جاری میشه!
باز هم زیباست و دلنشین
موفق باشید
سلام
بسیار زیباست نوشتن از عشق و صحبت از عشق! تنها کلامی که همیشه در هر دلی جا میگیره و بر هر زبانی با هزاران آرزو جاری میشه!
باز هم زیباست و دلنشین. با پوزش از اشتباه تایپ کردن نامم!
موفق باشید
سلام من آپم
قسمت:
من و نوکیا 6630
مطلب:
کشتار ناخواسته
کجایی
دوبار تاحالا خبرت کردم ولی نیومدی
اگه دلت باما نیست
پس دیگه من سر ....
سلام
خوبی
ممنون که پیشم اومدی ٫چیکارا می کنی ٬ اون یکی رو هم سر بزن ٫ قربونت ٫ از دور ماچ ماچ نه دیگه زیاد خودمونی شدم ٫ از دور موظاب خودت باش
سفر نزدیکه
سلام
بهت تبریک میگم وبلاگ قشنگی داری
با تبادل لینک موافقی
بدرود
سلام
رنگ سیاه و دوست دارم ؛ تاریکیه شب هم مثل اون
همیشه وقتی دلم میگیره میام اینجا
نمیدونم فکر کنم تو جادوش کردی چون این وبلاگ من و آروم میکنه
دوست دارم خواهری
یا علی
خیلی زیبا بود... کمکم کن تا وب منم مثل مال تو شه... احساس کردم غمگینی ولی غمگین نباش... هر وقت احساس کردی تنهایی فقط اینو بدون که همیشه یکی هست که بی صبرانه منتظر دیدنت... اینو من نمی گم شکسپیر میگه...
راستی قالب خیلی خوشگلی داری...
سلام عزیزم
واقعا خوب بود اگه به منم یه سر بزنی خوشحال میشم.
موفق باشی