در این غروب پر از دلتنگی
وقتی که خورشید آسمون در پشت کوه ها به خواب میرود
و آسمان آبی سرخ و دل گرفته می شود ...
در این خلوت عاشقانه در حالی که چشمانم از دلتنگی خیس خیس است
و دستانم محتاج دستان تو هست
و آرزوی شانه های مهربانت را میکنم ....
در این سکوت تلخ در حالی که حتی صدای نفسهایم را نمی شنوم
و در حالی که آرزوی آغوش گرمت را دارم ...
در این لحظه های سرد و نفس گیر در این لحظه هایی که تنهایی
سر به سر قلب پر از درد من میگذارد
و در حالی که بغض غریبی در گلویم نشسته است ...
در این سرزمینی که هر کس یاری دارد و هر کس یاوری
و در این ثانیه های کند و بی پایان
در حالی که من تنهایی در گوشه ای نشسته ام
و سرم را بر روی پاهای خودم گذاشته ام ...
در این شب بی ستاره
در این شبی که مهتاب به خواب رفته است
و آسمان وجودم تاریک تاریک است ...
در این دنیای بزرگ و در این سرزمین بی محبت
در حالی که پاهایم خسته از رفتن است
و گونه ام خیس از اشک ریختن
پیش خود نام تو را زمزمه می کنم
و آرزوی تو را دارم ....
دلم هوایت را کرده است
کاش بودی
کاش دلم را به حال و هوای دیگری می بردی
به حال و هوای عاشقانه
به حالی که شاد باشم
چونکه در کنار تو خواهم بود
.
.
.
سلام
مرسی که لینک منو تو وبلاگت گذاشتی
منم لینکتو می ذارم...
وبلاگ قشنگی داری...
قالبش تکه!
شاد باشی...
سلام
چیزی در مورد شعرات نمیتونم بگم بچز اینکه خیلی زیبا هستند
موفق باشی
روز خوش mr.wolf
خیلی زیبا و دلنشین بود ...
سلام عزیزم بانو من ...این برای همه سوال شده ولی بانو من هستی...گلم نوشته هات بسیار زیبا و پر معنا هست من که خیلی آروم می شوم ...امیدوارم که همیشه سلامت و شاد باشی..دوست دارم