از مدرسه که آمدم
«به دست خود درختى مى نشانم»
مشق هایم را که نوشتم
«به پایش جوى آبى مى کشانم»
کلى صبر مى کنم
تا بزرگ شود
آنقدر بزرگ
که بتوانم خود را از آن بیاویزم!
آیا اون بچه هایی که شبا بیرون میخوابن می تونن جایی رو پیدا کنن!!!
اونایی که حتی برای تمیزکردن شیشه ماشین شما توانی ندارن
اونایی که با جبر این طبیعت به دنیا میان و با جبر و نا مهربونی از دنیا میرن
آهای اونایی که هنوز هم مهربونید کافیه به دستهای کوچیک این بچه ها نگاه کنید
واقعا برای آین بچه های معصوم چکار میشه کرد؟
«به دست خود درختى مى نشانم»
«به پایش جوى آبى مى کشانم»
توانش را داریم؟
که باور کنیم بر سرنوشتشان اشک نریزیم؟
توانش را داریم که بر بیعدالتی خود خواهانه مان رای به بطلان دهیم؟
توانش را داریم تا بتوانیم با خود بگوییم من در این لحظه به او چه هدیه خواهم داد؟
داریم؟
یا هنگام گذر از چراغ قرمز آن کودک را با جعبه آدامس و دستمال شیشه پاک کن بر جای خواهیم گذاشت!!!!!