خسته ام
آنقدر خسته که به اندازه تمام خستگی ها خسته ام
خسته ام،
آنقدر خسته که دیگر به مجلس
عزا یا شادی کسی نمی روم.
خسته ام،
آنقدر خسته که ادامه زندگی برایم مشکل است
خسته ام،
آنقدر خسته که نمازهایم برایم کم اهمیت شده
خسته ام،
آنقدر خسته که خدا در زندگیم دارد کم رنگ می شود
به اندازه تمام نا امیدی ها،ناامیدم
افسرده ام و مستاصل
دیگر نیرو و توان ماندن برایم نیست
بیمارم و پریشان
خیلی بیمارم
نمی دانم سرانجام
مصرف این دارو ها به کجا می رسد؟
نمی دانم اگر روزی به جایی نرسیدم
باز هم مرا دوست خواهند داشت؟
یا تنها به خاطر این به من احترام می گذارند
که آینده ام را برای خودشان
روشن تصور می کنند؟
سلام
وبلاگ جالبی دارید
با تبادل لینک موافقید
منتظر جوابتون هستم
سلام منم از این دنیا از این روزگار خستم. منم حوصله هیچ کس و بجز کسی که از ته دلم دوسش دارم و ندارم خیلی زیباس مطالبتون به منم سر بزنید
سلام منم از این دنیا از این روزگار خستم. منم حوصله هیچ کس و بجز کسی که از ته دلم دوسش دارم و ندارم خیلی زیباس مطالبتون به منم سر بزنید
سلام منم از این دنیا از این روزگار خستم. منم حوصله هیچ کس و بجز کسی که از ته دلم دوسش دارم و ندارم خیلی زیباس مطالبتون به منم سر بزنید
سلام منم از این دنیا از این روزگار خستم. منم حوصله هیچ کس و بجز کسی که از ته دلم دوسش دارم و ندارم خیلی زیباس مطالبتون به منم سر بزنید
سلام منم از این دنیا از این روزگار خستم. منم حوصله هیچ کس و بجز کسی که از ته دلم دوسش دارم و ندارم خیلی زیباس مطالبتون به منم سر بزنید
سلام
در آشفتگی های بی انتهایی که من و تو را با خود می برد
راهی نیست جز دل بستن به تکه های امیدی که ما را به خدا می رساند ...