چه قدر سخته
تو چشمای کسی که
تمام عشقت رو ازت گرفته
و به جاش یه زخم همیشگی رو
به قلبت هدیه داده زل بزنی
و به جای اینکه لبریز کینه و نفرت بشی
حس کنی که هنوز دوستش داری
چه قدر سخته دلت بخواد سرت رو
باز به دیواری تکیه بدی که یه بار
زیر آوار غرورش همه وجودت له شده
چه قدر سخته تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی
اما وقتی دیدیش هیچ چیز نتونی بگی
چه قدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه
اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه هنوز دوستش داری ...!!!
بعد از تو
بی عشق بودم
بی باغ و بهار
بعد از تو
بی آسمان بودم
بی ستاره ، بی خورشید
بعد از تو
بی درخت بودم
بی گل ،بی ریشه
بعد از تو زمینی تشنه
ترک خورده چون کویر
بعد از تو
هم صدای باد و باران .
باز می گردم اما
در باوری شورانگیز
به ازدحام خیابان
به عشوه های زمین
به پرواز و بوسه های باران
آری می خواهم باز گردم
آیا کسی هست که دستم را بگیرد ؟
مثل همیشه زیباست ...
بعداز مدتها که دلم برات تنگ شده بود، فرصتی شد تا به وبلاگت سری بزنم. زیبا تر شده .
هر جا هستی شاد باشی
سلام بانو ... خوبی ... دلم واسه خودت و نوشته هات تنگ شده عزیزم ... همیشه به یادتم و هر وقت کق بتونم میام و پست هاتو می خونم ... موفق باشید بای
اونقدر سخت که گاهی وقتا آرزو می کنی کاش زودتر به آخر برسی ...