فکر می کردیم عاشقی هم بچگیست...
اما حیف این تازه اول یک زندگیست...
زندگی چیزیست شبیه یک حباب..
عشق آبادیه زیبایی در سراب...
فاصله با آرزو های ما چه کرد...
کاش می شد در عاشقی هم توبه کرد
دیشب به یادت دریای دل واپسی هایم را غزل غزل گریستم.
اینک اکنده از بغضی ناشکفته با دلتنگی هایم شعر می سرایم.
تو در چشمان مهتابی کدامین ستاره خفته ای
که حتی یک لحظه به دنیای رویاهایم سرک نمی کشی؟
تو در کدامین سرزمین خانه کرده ای که
فریاد بلند درد هایم را نمی شنوی؟
ای خسته از تکرار،
تنها دلخوشی ام تکرار لحظه های است که
در این سراب سوخته با خیالش زنده ماندم .
سوفیا جان امیدوارم خوب باشی نوشته های سال جدیدت رو خوندم خیلی خیلی خوب بود .
۱۰ شاخه گل سرخ تقدیمتان از طرف ۱۰ نویسنده اشک ماه به جهت حضور پر مهرتان