هروقت دلت گرفت
هروقت آسمون برات مثل همیشه آبی نبود
هر وقت احساس کردی داری
زیر بار مشکلات خورد میشی
هروقت حس کردی دیگه
به درد هیچ کاری نمیخوری
هروقت حس کردی که خیلی بی مصرف و پوچی
هروقت حس کردی خیلی تنها شدی ،
به اون بالا نگاه کن .
ته دلت با اون خلوت کن
اونی که همیشه همراهته
ولی تو نمی بینیش
اونی که همیشه مراقبته ولی تو بی خبری
اونی که طاقت نمیاره تو یه گوشه غمگین بشینی
اونی که فقط صفتش بخششه و سراسر صفاست
به اونی فکر کن که برات بارون میفرسته
تا تو زیر بارون قدم بزنی و تازه بشی
به اونی فکر کن که هر روز
رنگ آسمونو عوض میکنه
تا برات یکنواخت نباشه
به اونی فکر کن که نمیزاره تنها بمونی
از اون بخواه . فقط از اون کمک بگیر
به چیزهای قشنگی که برات هدیه فرستاده فکر کن
به پدر و مادر و دوستای خوبت
ببینم چند وقته به چشمای
مادر و پدرت خیره نشدی ؟
چند وقته که صورتشونو نبوسیدی ؟
چند وقته که صداشون نکردی ؟
چند وقته که تنهایی رو
خودت برای خودت ساختی ؟
بی حرکت نشستی !
که چی بشه ؟
تا کی؟
تا خودت نخوای هیچوقت تغییری نمیکنی
تا خودت نخوای که به مشکلات غلبه کنی
هیچ کس نمیتونه کمکت کنه
پاشو
یه یاعلی بگو و آستین هاتو بالا بزن
پاشو به دورو برت خوب نگاه کن
اینهمه قشنگی
اینهمه زیبایی
اینهمه کسانی که میتونی حداقل تنهایی تو
با اونها قسمت کنی اما تو نمی خوای
تو میخوای فقط یه گوشه کز کنی
و بگی این سرنوشت منه ؟
سرنوشت توی دستای من و توست
سر نوشت با همت خودمون رقم زده میشه
پاشو
وقت داره میگذره
عمر رفته برای هیچ کس بر نگشته
و برای تو هم هیچ وقت بر نمیگرده
به مشکلات نیشخند بزن
قبل از اینکه توی چنگالش اسیر بشی
دستتو محکم به ریسمانی که
خدا برات میفرسته گره بزن
نترس
برو جلو
هر وقت از هر چیز ترسیدی برو سمتش
برو توی دلش
اینطوری دیگه ترس برات معنی نداره
فقط بجنب
وقت کمه
اما اگه بخوای و همت کنی
توی این وقت کم خیلی هم وقت زیاد میاری
فقط پاشو
زودتر
سکوت کردم...
به اندازه همه حرفهایم
گفته بودی، از غرورم
از سکوتم، خسته ای
من شکستم هر دو را
گفته بودم، از سکوتت
از غرورت٬ خسته ام
به خاموشی مغرورانه ات
شکستی تو مرا
با تو گفتم
از همه تنهایی ام، خستگی ام
با تو گفتم تا بدانی
با همه ناجیگری، بی ناجی ام
تو، سکوتت خنجریست
بر قلب من
و حضورت، مرهمی
بر زخم من
پس، باش
تا همیشه با من باش
حتی اگر خاموشی...
از تمام عمق دلم صدایت می کنم
فریادم درون جمجمه ام می پیچد
و هیج صدایی از دهانم خارج نمی شود
و تو مثل همیشه
حتی بدون یک نیم نگاه
از کنارم بی تفاوت رد می شوی
نمی دانم
شاید عادت کرده ای به همیشه بودنم
بدون شک!
نازنین
با من ماندن
خطر کردن است
کار تو درست بود
کاش می توانستم
فراموش کنم انتظار کشیدنت را
کاش می توانستم
ترک کنم بی دریغ دوست داشتنت را
سلام بانوی عزیز!
دست نوشته ها وسروده های شما همیشه زیباستمقطع سروده های شما مرا بیاد این شعر آورد که:
عشق آسان نیست کوهی را به مژ گان کندن است
کشتی کاغز به صوب قعر دریا بردن است
نا صحا بیهوده می گویی که دل بر دار از او
من بفر مان دلم دل کی به فر مان من است.
شما را به خوانش تازه سرود عشقی ام فرا میخانم تا از ابراز نظر شما بانوی عزیز بی نصیب نباشم منتظرم
سلام حوبی وبلاگ خوبی داری موفق باشی به وبلاگ من هم سر بزن ممنون میشیم فدات علی تنها
سلام
تنهایی و غربت و بخشندگی.
بخشش از خود .
پست بالایی : خیلی خیلی تنهام ، زیباتر از آن بود که بتوانم درباره اش بنویسم. دوست داشتن با دستهای باز و بخشیدن با لبخند ، خوشحال بودن برای خوشحالی دیگرانی که تنهایمان میگذارند.
نمی دونم چرا ولی یاد حضرت علی افتادم که حرفاش رو به چاه آب میگفت. چاه آب! تو این شهر فقط چاه فاظلاب هست.
سلامت باشی و البته شاد هم.