برای اخرین بار
چشمهایم به تو خیره شد
فریاد می زدم باچشمانم
بمان!
نرو!
وقت برای رفتن زیاد است
به خود آمدم و دیدم
چشمانم به فضایی خالی مانده است
بازهم توهم
بازهم خیال
بی تو شب وروزم خالی ازنفس های باداست
بمان که با تو
فقط با تو
تمامی لحظاتم بهار است
بی توهمه غریبه اند؛
همه همه همه....
...
.