وقتی صدای خورد شدن خودت رو بشنوی چه حالی میشی؟
من دارم از درونم خورد میشم خیلی بیصدا! هیچکس نمیفهمه
هیچکس!
هیچکس نمیدونه چرا؟
فقط خودم میدونم و بس
حتی کسایی که ادعا میکنن منو میشناسن هم اشتباه میکنن
اشتبــــــــاه!
حتی تویی که داری اینو میخونی هم نمیدونی چقدر سریع میشکنم
نمیتونی بفهمی چرا
چون مجبورم سکوت کنم
هر روز این فکر تو مغزم قویتر میشه که...
اما به خودم میگم نه! هنوز نه!
شاید بشه کاری کرد!
اما واقعا تحمل ندارم
بس که نقش بازی کنم، بگم، بخندم، امیدوار باشم
کدوم امید؟
امیدی که خودم به دست خودم از بین میبرمش؟
نمیدونم مشکلم کجاست واقعا نمیدونم که از خودم چی میخوام
سردرگمم بدجور
واقعا عذابه یه عذاب بزرگ
عذابی که ببینی داری فراموش میشی از طرف همه
ببینی که دارن فراموشت میکنن حتی خانواده ات
کسایی که همه زندگی ات هستن
باید دور باشم
ای کاش میتونستم یه مدتی گم باشم ای کاش...
اصلاً دیگه از خودم مطمئن نیستم
هر روز میام تو وبلاگها چرخ میزنم
تا شاید بتونم میون حرفها درمونی واسه دردم پیدا کنم
اما هیچکس نمیفهمه که سکوت چقدر سخته
که شکستن چقدر میتونه بیصدا باشه ...
کاش وقتی تو چشای یکی نگاه میکردی
میتونستی بغض خفه شده در گلوش رو هم ببینی اما نمیشه
شاید ، شاید یه روزی بیام سرعقل ...
اما امیدوارم دیر نباشه
سلام بانو جان
امیدوارم همیشه سالم و تندرست باشی
من خودم از نصیحت کردن خوشم نمیاد و این عرایض بنده رو هم به حساب نصیحت نگذارید
به خدا توکل کن چون تنها اون میتونه مشکلات رو حل کنه البته من نمیدونم مشکلی که شما رو اینجور ناراحت کرده چیه ولی سعی کنید همواره امیدوار باشید
خداوند میفرماید :عسی ان تحبو شیئا بل هو شر لکم و عسی ان تکرهو شیئا بل هو خیر لکم ( یعنی چه بسا شما چیزی را دوست داشته باشید ولی برای شما شر باشد و چه بسا از چیزی بدتون بیاد ولی همون برای شما بهتر باشه)
سربلند و پیروز باشید
وبلاگت بسیارجالب ومفید بود شما هم به ما سربزنید اگر برایتان ممکن میباشد وبلاگهای من را در لینکستان خود قرار دهید تا زیر سایه شما نسیمی به ما بوزد و بازدیدکنندگان شما گوشه چشمی به وبلاگ ما داشته باشند پیروز باشید به امید روزی که وبلاگهای من باعث شادی و امید شما دوست عزیز شود=>
http://www.dvp.mihanblog.com
گنج7دریا
http://www.mamno-13.blogsky.com
ورود 13- ممنوع/شرکت درجایزه800دلاری
سلام بانو
کاش همصدای سکوتت میشدم و فریاد میزدیم آی آدمها که در ساحل نشسته شاد و خندانید .....کاش میتونستم فریادهای سکوتتو برا بقیه ترجمه کنم . من بهت مدیونم باید یه جایی بهت کمک کنم . فقط امیدوارم دیر نشه
تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز سالهاست که در گوش من آرام ،آرام
خش خش گام تو تکرار کنان، میدهد آزارم و من اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا خانه ی کوچک ما سیب نداشت ؟
سلام وبلاگ قشنگی دارین
خوشحالمی شم بهمنم سربزنین
بابا خیلی کارت درسته دمت گرم خیلی حال کردیم انشاالله که موفق باشی
دوستت دارم