بی تو طوفان زده دشت جنونم
صید افتاده به خونم
تو چه سان میگذری غافل از اندوه درونم
بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم
تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی / نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی
چو در خانه ببستم دگر از پای نشستم
گویا زلزله آمد
گویا خانه فرو ریخت سر من
بی تو من در همه شهر غریبم
بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدایی
بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوایی
تو همه بود و نبودی
تو همه شعر سرودی
چه گریزی زبر من
که ز کویت نگریزم
گر بمیرم ز غم دل با تو هر گز نستیزم
منو یک لحظه جدایی
نتوانم نتوام
بی تو من زنده نمانم
سلام همسایه.
سپاس از آخرین حضورتان.
صفر را بستند
که ما به بیرون زنگ نزنیم!
از شما چه پنهان...
ما از درون زنگ زدیم!
******************
شا نه به شا نه در خیابان ، مرد و زن ممنوع
با هم نشستن ، شعر خواندن ، گپ زدن ممنوع
حرف از هرآنچه طعم شور زندگی دارد
در اختلاط سایه های تن به تن ممنوع
اینجا نباید خیس بود و خواند یا خندید
تا زیر باران رفتن وعاشق شدن ممنوع !
اینجا مذاق روزها لبریز کافور است
هرچه سپبد اینجا به جز برف کفن ممنوع!
بر تابلو توی مسیرزندگی کردن
یک روزبنویسند:آری مطلقا ممنوع!
آنها فقط باید نهاد جمله ها باشند
اینجا ضمیر او، شما ، تو ، ما و من ممنوع
پالایش قاموس ها را کرده اند آغاز
میبوسمت ممنوع و گل ممنوع و ... ممنوع
کاش دل هر معشوقی شایستگی درک عشق عاشق رو داشت
هر چی بگم کم گفتم