بعضی وقتا دلم می خواد
دستمُ بذارم زیر چونم
چشم تو چشم خدا بشم
زل بزنم و بهش بگم
خب که چـــــــــــــــی مثلا ..؟
تنهایـــے ، آدم را عَوض مے کند !
از تو چیزے مے سازد کہ هیچ وقت نبوده اے ... !
گـــــاهـــی بی بهـانـــه دلــــ ـــم می گیــرد
نمـی دانـــــم دلهــــا بهـانـــه گیـرنـد
یـــا بهـانــه هـــا دلگیــر …. !؟
می آیی ... می روی ...
و فقط یک سلام ...
و گاهی یک خداحافظی
نه ... این انصاف نیست ...
من و یک دنیا عشق ....
تو و یک دنیا بی تفاوتی ....
چه با شوق میخوانم چشمانت را
و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را
گفتی دستهایم گرم است،
گفتم عزیزم این چشمهای تو است که مرا به آتش کشیده است
امیدارم خدا کمکت کنه...تو آینه زل بزن تو چشمای خودت و به( خودت) بگو خب که چی مثلا...خودتو پیدا کن,خودتو که پیدا کنی خدا رو هم پیدا می کنی و دیگه دلت نمی خواد دست بزنی زیر چونه ات و زل بزنی تو چشمای خدا و مابقی ماجرا...
آرزو می کنم کسی در این دنیا باشد که لیاقت عاشقانه هایت را داشته باشد...
غیر از خیالی خسته از تکرار تنهایی
غیر از غباری در لباس تن چه میماند؟!
از روزهای دیر بی فردا، که می آید؟
از لحظه های رفته ی روشن چه میماند؟
بی تو چه فرقی میکند دنیای تنها را
غیر از غبار و آدم و آهن چه میماند؟!
وقتی تو نیستی از من چه میپرسند؟!
از شعر و شاعر جز شب و شیون چه میماند؟!
وقتی تو با من نیستی از من چه میماند؟!!!
حال همه ما خوب است، خوبــــــــــــ خوبــــــــ
آنقدر که گاهی اگر اندکی از خوبیمان کم شود گمان می کنیم خرابیـــــــــــــم
نوشته های زیبایی داری و احساسی زیباتر...لذت بردم.
موفق باشی
i love youuuuuuuuuuuuuuu