روی دستهای تو می چکیدم .. چک .. چک .. چک ...
اما تو خورشید بودی .
من در وجود تو تبخیر می شدم
و به آسمان می آمدم
تو اما همیشه روی زمین راه می رفتی .
...
تو دور بودی .
همیشه دور بودی .
آنقدر که هیچ گاه دستم به تو نمی رسید .
من گیر کرده بودم ؛
بین این همه آدم !
و تو حضو داشتی بین این همه آدم !
همه چیز از آن تو بود ،
حتی همه ی هستی من ...
*** ای همه هستی ز تو پیدا شده ***
...
و همه ی تمام شدن ها مال من بود ،
تو هر روزآغاز می شدی
و من هر روز به پایان می رسیدم .
...
تو روشن بودی
مثل چشمهای مادربزرگم ،
وقتی هنوز خیلی کور نشده بود .
و زلال بودی ،
از جنس اشک هایی که به من دادی
و من تیره بودم
تیره تر از شب ؛
و از من تا تو هزار خاکستری موج می زد .
...
تو آرزوی من بودی .
و من برای رسیدنت
هر راهی را رفتم و رفتم .
...
تو در وجود من بودی
تو تمام هستی من بودی .
در وجود من هر روز ریشه می زدی .
من اما دنبال تو بودم ،
همه جا .
تو اما همین جا بودی ؛
همین جا .
در روح من !
برای پیدا کردنت همه راه را رفتم .
اما تو خود از اول آمده بودی .
آمده بودی که نگاه دارمت .
و نگاهت داشتم
و روی ماهت را
مثل کودکانی که به آغوش مادرانشان باز می گردند
بوسیدم ... .
وای سلام بانوی من من چشام داره سه سه میزنه چه شعر زیبائی چه وب لاگ زیباتری.....بابا وب لاگ نویس منکه کلی حسودیم شد عزیز دلم بلخره طلسم شکست و صفحه باز منم قول میدم با کمال میل هر وقت آن بودم یه سری بهت بزنم به شرطی که زود به زود آپ کنی.
میبویمت میبوسمت ((آفتاب))راستی پیوند یادت نره.