میخواهم همگام با سایه تنهایم در خیال بارانی ام قدم بزنم

Welcome to www.Naghmeh.com

 

میخواهم همگام با سایه تنهایم در خیال بارانی ام قدم بزنم
و
چتر شکسته بغضم را بگشایم
می خواهم شاعر لحظه های تارم باشم و غزل غزل گریه کنم
میخواهم در کنار دریای دلواپسی انتظلر در انتهای جاده غربت بنشینم
و
نگاهم را به روزی بدوزم که همه تلخیها و ناباورانه ها از دیارم کوچ کنند
میخواهم آنقدر اشک بریزم تا که ابرها نزد چشمم خجل شوند
دلتنگی من وقتی به پایان میرسد که انتظار سرآید و اتاقم از عطر حضور او لبریز شود
من هنوز هم منتظر آمدنت در روز با خورشید مینشینم
و
آنگاه که خورشید غروب کند،باز هم در شب و دست در دست ستاره ها تا صبح
هَجی میکنم واژه انتظار را....!
تا تو برگردی........
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد