دور یا نزدیک راهش می توانی خواند
هرچه را آغاز و پایانی است
حتی هرچه را آغاز و پایان نیست
زندگی راهی است
از به دنیا آمدن تامرگ
شاید مرگ هم راهی است
راهها را کوه ها و دره هایی هست
اما هیچ نزهتگاه دشتی نیست
هیچ رهرو را مجال سیر و گشتی نیست
هیچ راه بازگشتی نیست
بی کران تا بی کران امواج خاموش زمان جاری است
زیر پای رهروان خوناب جان جاری است
آه
ای که تن فرسودی و هرگز نیاسودی
هیچ آیا یک قدم دیگر توانی راند؟
هیچ آیا یک نفس دیگر توانی ماند ؟
نیمه راهی طی شد اما نیمه جانی هست
باز باید رفت تا در تن توانی هست
باز باید رفت
راه باریک و افق تاریک
دور یا نزدیک.....
من دلم خیلی پره از همه آدم ها بدم می یاد آدم از اون کسی که انتظار خیانت نداره ولی بهش خیانت می کنه خیلی زیبا نوشتی موفق باشی!
سلام . وبلاگ قشنگیه . اگه با تبادل لینک موافقید خبرم کنید
. بای