وقتی قدم به کاشانه ی قلبم نهادی,ویرانه ی
این قلب شکسته را امیدی تازه بخشیدی.
وقتی طنین صدایت کاشانه ی قلبم
را پر کرد,روزگار خاکستری و شبهای
تاریک و خموش زندگی و
لحظه های تلخ عمرمرا از یاد بردم.
وقتی چشمانت را که به وسعت دریا بودو
به پاکی وزلالی آب بود به من دوختی
ولبهای زیبایت برایم سخن گفت,
زندگی ام رنگ تازه ای به خود گرفت
و تازه توانستم امید را به گونه ای نو
معنا کنم.....
آری,پرنده ی کوچک قلبم
,زندگی در کنار تو
و در رویای تو بودن برای من زیباست.
سلام
بار اوله میم اینجا...
زندگی حس قشنگی است که یک مرغ مهاجر دارد.
نگاه می کنم به لب های زیبایت
شاید قطره ای از اشک خودم در آن ببینم
نگاه می کنم به چشم های نا سایهت
شاید بوسه خود را در آن پیداکنم
دست به تن تو می کشم
شاید نرمی برگ گل گمشده ام را آنجا بتوانم پیدا کنم
از دور تو را می بویم
تا با بوی گلم آشنا شوم
گل من . . .
------------------------------------------------
وقت کردین یه سری هم به ما بزنین