حرفهایم را تعبیر میکنی ...
سکوتم را تفسیر !
دیروزم را فراموش ...
فردایم را پیشگویی !
به نبودنم مشکوکی ... در بودنم مُردَد !
من ... !!!
دلم ، یک اتفاق ناخوانده میخواهد...
کاش آن اتفاق تو باشی!..
جییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ
چه دنیای عجیبیه ، اینکه دلم تورو میخواد
دل تو با کس دیگس ، دوست نداره منو زیاد
یکی تو زندگیته و و ، بودن من اضافی ام
گاهی میپرسی حالمو ،همین که باشم کافیه
فرض کن که هیچکس اسممو کنار اسمت نیاورد
فرض کن که تو این بازی یکی نفهمیدو اون یکی برد
بد نیست اگه فکر منو بیرون بریزی از سرت
شاید میخوای بهم بگی دیگه نیام دورو برت
خیلی چیزا هست که دیگه نیمه تموم مونده حالا
خیلی چیزارو نمیشه بهش بگی یه اشتباه
فرض کن که هیچوقت منو تو هیچ جای دنیا ما نشد
فرض کن که هیچ صبحی چشام تو چشمای تو وا نشد
در دفتر شعرم
وقتی به نام تو می رسم
خیالم ابری می شود
و چشمانم بارانی
که آرام شروع به باریدن بر نام تو می کند
تو بزرگ می شوی
جوانه می زنی و سبز می شوی
گل می دهی
و من چون قطره ی شبنم
میان گلبرگ های آغوشت به خوابی عمیق فرو می روم
و جانی تازه میگیرم.........
می ترسم از نبودنت...
و از بودنت بیشتر!
نداشتن تو ویرانم میکند...
و داشتنت متوقفم!
وقتی نیستی کسی را نمی خواهم.
و وقتی هستی" تو را" می خواهم.
رنگهایم بی تو سیاه است ،و در کنارت خاکستری ام
خداحافظی ات به جنونم می کشاند...
و سلامت به پریشانیم!
بی تو دلتنگم و با تو بی قرار....
بی تو خسته ام و با تو در فرار...
در خیال من بمان