تعطیل

مرد گمنام


یک نفر گفت : شعرهای شما ؛ حرف مفت است و باز تکرار است

گفتم : آقا کمی مودب باش ؛ این غزلها برای سرکار است

اصلا آقا به من چه این دنیا ؛ روزهایش شبیه دیروزند

اشتباهی اگر شما دیدید مال تقویم روی دیوار است

ادعاهای بیخود و خالی ؛ گریه های پر از ریاکاری ؛ آروزهای

سست و پوشالی مال افراد بی کس و کار است

محور دردهای من عشق است ؛ علتش ازدیاد احساس است

آری از بی کسی ؛ تنفر و بغض ؛ لحظه هایم همیشه سرشار است

توی این کوچه مرد گمنامی ؛ خویش را دار زد ز گمنامی

هفته بعد عکس بی نامش ؛ با کمی چسب روی دیوار است




اثبات وجود یک انسان ...

می نویسم چون هستم !

اثبات وجود یک انسان با چند خط نوشته ...

چند بیت شعر کوتاه

شاید کمی هم فریاد ...

به نظر می رسد همه این ها برای اثبات وجود یک انسان

کافی باشد ...

کمی کاغذ و یک قلم کافی است ...

بنویس تا باشی

هنوز کاغذم جا دارد پس می نویسم !

فریاد می زنم ... برای که ؟

چند بیت شعر برای تو ...

نوشته ای برای خودم

و فریاد برای آنها

برای همان هایی که فریاد می زنند  ولی نمی نویسند

شعر می خوانند اما برای خودشان

ممکن است گاهی هم بنویسند اما آن را فریاد نمی زنند !

چند وقتی  است

هر کس می نویسد

شعر می خواند

یا فریاد می زند

خاموش می شود ...

محکوم به سکوتی به وسعت تمام حرفهایش !

نمی دانم

برای خودم می نویسم

برای تو

شاید هم برای آنها

فریاد می زنیم اما از دیوار سکوت که عبور می کند

خاموش می شود

شعر می خوانیم

اما نه مثل گذشته  :‌  بنی آدم اعضای یکدیگرند ...

می دانیم : ‌هر کس دیوار سکوت می سازد فریاد

می شنود ....

 

 



 

خوشگلترین خاطره ...

* ای بهترین ... عاشقترین ... با من بمان *

«« نازنینم نازنینم .. چه دعایی به از این

خنده ات از ته دل

گریه ات از سر شوق

و غروبت شاداب .. و دلت پرز تمنای وجود
»»





تو زندگی آدمها بعضی روزا وجود داره که هیچ طوری نمیتونی بگی چه

رنگین .. چه شکلین .. یا چه حسی ان
؟!!

بعضی ثانیه ها هست که اونقدر برات عزیزن که نمیتونی براشون ارزش بذاری
.

اما فقط میتونی بگی که به اندازه تموم دنیا برات خوشگلن.

یه وقتایی وقتی به خودم تو آیینه نگاه میکنم میبینم وای خدایا چقدر بزرگ

شدم  اونقدر بزرگ که دیگه از همه چی سردر میارم ..

اونقدر بزرگ که دیگه مسوولیتای والاتری دارم ..

کارای بیشتری دارم .. حرفای مهمتری دارم و ...!

امروزم یکی از اون روزاس!!! فردا برام یه روز مهمه ..

 یکی از اون روزا که همیشه

تو یاد همه میمونه .. مثه تولدم
.

نمیتونم بگم چه حسی دارم؟

!
این روزا همه بهم لبخند میزنن و میگم چه حسی 

داری؟ 
نمیگم خوشبختی چون خوشبختی رو همیشه داشتم.

از اون لحظه تولدم فکر میکنم خوشبخترینم ..

 حتی تو روزای بی کسی و سخت

و دردناک زندگیم هم هیچوقت حتی فکرش رو نکردم که بدبختم
.

حتی تو سخترین شرایط!!!

برا همین حس این روزا یه چیزی فراتره .. من بهش میگم زندگی
.

آره زندگی .. خوشگلترین خاطره یه آدم تو آفرینشش.

این روزا برا همتون دعا میکنم

و امیدوارم همیشه شاهد به اوج رسیدن آرزوهای

قشنگتون باشم. درست مثل وجود پاک و مقدستون
.

« به رسم دیرین عادت پروانگیمان همانند همیشه دوستت دارم » 




عشق مقدس



لحظه های زندگی به تندی می گذرد ، اما برای آنکه غم دوری و

دلتنگی دارد به کندی می گذرد! آنچه در این لحظه ها می توان یافت

 زیبایی این دوری بین دو عاشق است!

پاک بودن و مقدس بودن این انتظار است!

دوباره قلم زندگی ام را بر میدارم و دوباره می نویسم از این دوری اما

با احساسی متفاوت!
ای عزیز راه دورم بخوان این احساس مرا!

عزیزم به پایان راه بیندیش که بدون شک پایان راه زیباست!

این انتظار تلخ است اما پایانش به شیرینی در آغوش گرفتن ما است!

این پاییز تلخ بهاری دارد ، و این شاخه خشک شکوفه ای دارد!

بیندیش به لحظه ای که من تو را در آغوش خود میفشارم و بر لبان

سرخت بوسه میزنم و اشکهایی که از غم دوری ریخته ای را از روی

گونه های نازنینت پاک میکنم!
این جاده طولانی پایانی دارد ، گرچه

سفر در این جاده سخت است به پایان راه بیندش که همین سفر

خیلی زیباست! من در انتهای جاده با دسته گل و احساسی پر از

محبت و عشق منتظر تو هستم! به فرشتگان آسمان سپرده ام
 
در این راه دشوار هوای تو را داشته باشند!
عزیزم گریه نکن ، آرام

باش ، این لحظه ها مقدس تر از آنچه هست که ما تصور می کنیم!

این لحظه ها به جای گریه شادی دارد !

من هستم ، منتظرت می مانم تا تو برگردی!

چرا باید این لحظه های مقدس و زیبای عاشقی که از دوری ما

سرچشمه میگیرد خدشه دار شود؟ ما باید همت کنیم در این راه

عاشقی و این دوری که سرنوشت مقابل ما قرار داده است ، این

دوری رنگ امیدی به زندگی ما باشد!

پایان راه زیباست ، سرچشمه عشق همین جاست!

خدا با ماست ، گرچه معنای واقعی عشق همین جاست!

بگو درد دلت را به من از همان دوردست ها چون من بیشتر از همیشه
 
احساس میکنم  درد دلت را! اینبار می نویسم از شیرینی این فاصله

بین ما ، که معنای عشق در همین فاصله خلاصه میشود! ما عاشق
 
خداییم اما او را نمی بینیم گرچه او همه جاست است اما ما هنوز

عاشق او مانده ایم !!! تو نیز مانند خدا برایم عزیزی گرچه آن

سوی دنیای اما قلبت همیشه در قلب من و در کنارم از محبت و

عشق میتپد و مرا زنده نگه داشته است. عزیزم آرام باش ،

 به پایان راه بیندیش که همین دوری خیلی زیباست!
 









برای توومهربانی هاوخستگی هایت

عزیزحرف بزن حرفهای توخوب است

برای این دل خسته هوای توخوب است

چه چیزبهترازاینکه خودخودت هستی

چه چیزبهترازاین

بگوچگونه بگویم که چقدرآینه ای

بگوچه چیزبریزم به پای توخوب است ؟!

برای خستگیت دستهای من باتوست

برای خستگیم شانه های توخوب است

بیاقدم بزن آهسته پابه پای دلم

که هرکجابروم پابه پای توخوب است

چه قدرجزتوغریب است هرکه می بینم

چه قدرخنده دیرآشنای توخوب است ...

مرادرچشمانت آر... من تازه متولد شده ام

Yahoo Massenger 7.0

 

Downloud

             

 بهــــــــترین هـــــــدیـــــــه خداونــــــــد


در حالی که دلم مانند کویری تشنه و بی جان بود،در حالی که بغض گلویم را گرفته بود
 
و
از درد تنهایی دیگر جانی نداشتم،در حالی که چشمهایم از اشک ریختن سویی نداشتند
 
،در
حالی که هنوز غم جدایی از عشق گذشته در دلم نشسته بود ، در حالی که دیگر

امیدی به
ادامه زندگی نداشتم و تمام درهای امید به زندگی به رویم بسته شده بود ، در
 
حالی که
آسمان دلم پر از ابرهای سیاه سرگردان غم و غصه بود ، در حالی که آرزوی
 
مرگ از خدای
خویش داشتم ، در حالی که دیگر دستهایم طاقت این را نداشتند که یک
 
کلام نیز از عشق و
عاشق شدن بنویسند در حالی که هوای قلبم گرفته و سرد شده بود،
 
خداوند هدیه ای را به 
من داد که زندگی مرا آرام و پر از امید کرد… به باغچه دلم

زیباترین و خوشبوترین گل را 
هدیه داد، به آسمان تیره و تارم مهتاب روشن بخش و
 
ستاره درخشانی را هدیه داد ، در
جاده های خسته و خالی ام همسفری با دلی پر از

محبت و مهربانی هدیه داد ، به دل پر از
سکوت و پر از غمم نیروی عشق را عطا کرد،
 
به دستهایم قدرت این را داد که هر چه
میخواهند از عشق بنویسند و بهترین و

زیباترین جملات را برای عشق بگویند ، به پاهایم
قدرت این را داد که بتوانند در

 جاده های پر از عشق قدم بزنند و به وجودم اراده عاشق
شدن را داد، آری او یک

فرشته زیبا ومهربان را به زندگی ام هدیه داد! آن فرشته را مانند
باران عشق کرد

و بر روی من نازل کرد تا تن غم زده و خسته مرا بشوید و جانی دوباره و
طراوت

عاشقانه ای دوباره به من ببخشد… آن فرشته را مانند گلی کرد و در گلدان طاغچه

قلبم گذاشت تا عطر و بوی عاشقانه اش حال و هوای خانه دلم را دگرگون کند!

آن فرشته
را تمام زندگی من کرد ، قلب آن فرشته را در قلب من طلسم کرد ، و در های
 
قلبم را بر روی
او بست و کلیدش را نزد خود نگه داشت! هدیه ای که خداوند به من

 داد ، آرزوهایم را زنده
کرد ، دلم را پر از امید و دل گرمی کرد! هدیه ای داد که از گل

هم زیباتر بود ، از خورشید
نورانی تر بود و از ستاره درخشانتر! و این هدیه بهترین
 
چیزی بود که خداوند در تمام
زندگی ام به من داد! آری او خوشبختی را به من داد ، او
 
عشقی دوباره را به من داد ! سپاس
آن خدایی که زندگی دوباره به من بخشید ، بهترین
 
هدیه دنیا را به من داد ، و قلبم را آرام و
پر از عشق کرد ! سپاس آن خدایی که عشقی
 
پاک و واقعی و بدون ریا و بی پایان را به من
هدیه کرد ! پس خداوندا کلید قلبم را تا

پایان زندگی ام ، تا ابد و برای همیشه نزد خود نگه
دار تا من نیز با مهر و محبت و
 
عشق خودم آن قلب سرخ را که به من هدیه دادی در قلبم
نگه دارم!




عزیز راه دورم دوستت دارم





کدامین گناه؟؟

   

کدامین چشم                                   

مرا به راهت نشان خواهد کرد ؟

                                      ـــ دو قدم جلوتر  کنار چشمه ـــ

کدامین پلک بر در چوبی خانه ام خواهد کوبید مشت بر در ؟

                                      ـــ خانه ات ویران خواهد شد ـــ

من نیز می دانم خانه ای چوبی قدمگاه ات نخواهد شد

                                                      و من نیز خواهم گریست

 اما کدامین چشمه ؟

                        من تو را دریا خواهم دید

                                         ـــ شاید گاهی تو را مرداب ببینم ـــ

                        ــ صدایت خواهد آمد ـــ

                  اما کدامین نگاه و پلک ؟؟