...

قدم هام رو می شمردم ...

یک ...

دو ...

سه ...

چهار ...

پنج ...

شش ...

هفت ...

هشت ...

رسیدم آخر دنیا ...

من مونده بودم یه طناب دار

اما هیچ چیز تموم نشد ...







در خیابان مردی می گرید

پنجره های دو چشمش بسته ست

دست ها را باید

                   
     به گرو بگذارد


تا که یک پنجره را بگشاید ...



. . . . . . . .

سرد و تلخ ...

1 .

کافکا می خونم

بعد ساتر

بعد هم مارکز

و آخرش هم یه چند تا شعر از شاملو

در حال خوندن

آنادما هم گوش می کنم !

مادربزرگم هم نشسته کنارم و برام از جوونی هاش می گه !

بعد از یه مدت ،

مخم سوت می کشه

لباس می پوشم که برم قدم بزنم !

موقع بیرون رفتن صدای مادر بزرگم رو می شنوم که زیر لب می گه :

این بچه آخرش دیوونه می شه !!!

پ . ن : مادربزرگ ِ بیچارم ! هنوز نمی دونه کار از کار گذشته و دیوونه شدم !

- - - - - - - -

2 .

اون روزا رو یادته .. ؟!

اون روزا که همه جا مثل تلویزیونای قدیمی سیاه سفید بود !

اما به هر حال ،

آسمون مون آبی بود ...

- - - - - - - -

3 .

رو پیشونیم

بزرگ ، می نویسم :

هشت

دیگران خیره نگاهم می کنند

هیچوقت نفهمیدند ؛

که چه بخوان و چه نخوان

روی پیشونی شون بزرگ نوشته شده :

هشت

- - - - - - - -

4 .

زندگی پوچ نیست

این آدم ها هستند که پوچند ...

- - - - - - - -

5 .

شخصیت بعضی از آدم ها سایه و روشنه

همه جاش رو نمی شه دید .

- - - - - - - -

6 .

پرسید :

مثل همیشه داری شعر می نویسی ؟

ولی من هنوز در حال تکرار اون جمله بودم :

دنیای بزرگ قشنگ

با آدم های کوچک کثیف ...

- - - - - - - -

7 .

وقتی خوردم زمین

تازه فهمیدم دارم راه رو اشتباه می رم !

- - - - - - - -

8 .

هرگز از مرگ نهراسیده ام

اگر چه دستانش از ابتذال شکننده تر بود

هراس من ــ باری ــ همه از مردن در سرزمینی ست

که مزد گورکن

از بهای آزادی ِ آدمی

افزون باشد ...

بی انتها ................................

۱ .

دارم غرق می شم توی نوشتن هام

توی دوست داشتن هام

توی آرزو های دست نیافتنیم

توی این هستی بی نهایت ام ...

- - - - - - - -

۲
.

اینجا کسی خیال " انسان " بودن نداره !؟!؟


- - - - - - - -

۳
.

آدمای روشن فکر ،

که فقط همین چند تا کلمه رو بلدند :

علم ، تکنولوژی ، کتاب ، فرار مغزها !!!

- - - - - - - -

۴
.

یه متر پرواز

نیم متر سقوط

باز یه متر پرواز

بعدش هم نیم متر سقوط ... !

شاید به هوای همون نیم متر پروازه که انقدر امیدوارم !

- - - - - - - -

۵
.

آدم ها رو باید کشت ،

یه بار دیگه زنده کرد !

شاید اون موقع زندگی کردن رو یاد بگیرن

و همین طور ،

فرق زنده گی رو با زندگی ...

- - - - - - - -

۶
.

مطمئنم اگه توی عزاداری های عاشورا

دختر و پسرا مجبور بودن از هم جدا باشن

اصلا دسته ای راه نمی افتاد !!!

اینه همون دینیه که می گن هنوز توی قلب هاشون ( ! ) هست ؟؟

- - - - - - - -

۷
.

شب زنده داری که می کنم

می آد سراغم

می گه :

هنوز سرت درد نگرفته بری بخوابی !!!؟؟؟!!!؟؟؟!!!

- - - - - - - -

۸
.

قلب بزرگ ما

پرنده خیسی ست

بنشسته بر درخت کنار خیابان

در زیر هر درخت

صد ها هزار برهنه ی بیدار

از تبر

جنگل !

ای کاش قلب ما

می خفت بی هراس

بر گیسوان درهم نمناکت

ای کاش

تمام خیابان های شهر

جنگل بود ...

 

تنم بوی تو را گرفته است

نمیدانم آیا مرا مجالی دیگر خواهد بود برای دیدنت...
 
برای آرام گرفتن در آغوشت ؟

آیا دوباره خواهم توانست گفتن دوستت دارم را؟

اگر مجالی دوباره نیافتم..

اگر آنقدر دور شدم که صدایم را نتوانستی بشنوی....
 
خود بدان که
دوستت دارم

هرجا باشم... هرگونه باشم

و هر شب فرشتگانم را به سویت خواهم فرستاد

که نگهدارت باشند تا طلوع خورشید

اگر آنقدر دور شدم که نتوانستی ببینیم کافیست به آسمان نگاه کنی

شب هنگام

مرا خواهی دید

می دانم

....

 






دروغ می گفت دیگری را دوست می داشت .

بارها گفتم دوستم داری ؟ گفت آری تا دیری


خاموش بودم ، ولی از پای شکیب افتادم و


گفتم راست بگو تو را خواهم بخشید . آیا دل


به دیگری بستی ؟  گفت: نه! فریاد زدم.
بگو


راستش را هر چه هست تو را خواهم بخشید


واز گناهت هر چند سنگین تر باشد خواهم


گذشت ، عاقبت با آرزوی فراوان پیش آمد و گفت.


مرا ببخش....................  دیگری را دوست دارم
.


گفتم حال که سالها تو به من دروغ  می گفتی.


این بار هم من به تو دروغ گفتم :
 
تو را نخواهم   بخشید


حراج عشق


روزی که مرا به دنیا آوردند گفتند که دوست بدار


که دوست داشتن جزئی از زندگی است


وقتی دیوانه وار دوستت داشتم گفتند


فراموش کن که فراموشی جزئی از زندگی است

 

خداحافظ نه با همه ، با تو تا آخر عمر


تو یک هدیه به من دادی که نامش هست

(بیزاری)

 

وقتی دلم برات تنگ میشه میرم پشت ابرها زار زار گریه می کنم

پس یادت باشه هر وقت بارون رو دیدی بدون که دلم برات تنگ شده

 




  تاریخ تولد تو توی قلب پاکم

                                     شب که چشمام و می بندم باز نمیذاری بخوابم

قیمت نگاه نازت خیلیه مثل صداقت

                                            مث خوب بودن تو سختی واسه اثبات رفاقت

دل تو یه وقتا سنگه یه روزم مثل بلوری

                                              
                                          شبا گاهی قرص ماهی یه روزم یه تیکه نوری

وقتی که بارون میگیره چشام از عشق تو خیسه

                                            دل برات به قول سهراب زیر بارون می نویسه

تنها  آرزوم  همینه  تا  یادم  نرفته  راستی

                               کاش یه روز بهم بگی که من همونم که می خواستی