خانه عناوین مطالب تماس با من

تنها برای تو می نویسم

تنها برای تو می نویسم

درباره من

1-سلام ، من نه فرشته ام و نه از جنس آسمون ، و نه به قول اون نویسنده معروف یک کلوخ تیپا خورده ، من فقط یه آدمم ، یه آدم که گاهی زیادی مهربونه گاهی زیادی حساسه و گاهی هم زیادی مغرور ، آدمی که دوست داره همه رو دوست داشته باشه و با همه زلال باشه ! اما افسوس که آدمای دیگه گاهی این چیزا رو حس نمی کنن !! کاش خدای اون بالاها آدمایی رو سر راه هم قرار بده که حرف همو بفهمیم ، به یه چیز بخندیم، به یه چیز اشک بریزیم، و فهم و ادب و ایمان چاشنی صداقت کلاممون باشه . به همون خدای آسمونا اینا شعر نیست شعار نیست لااقل برای من نیست اینا از عمق وجود م بلند میشه بس که دیوار دلم کوتاه اس،هرکه از کوچه تنهایی ما میگذرد،به هوای هوسی هم که شده،سرکی میکشد و میگذرد . . . 2- در مورد وبلاگم ... به یادگار برای کسی که نه! برای به یادگار ماندن برای روزهای نیامده ی فردا می نویسم تا یادم نرود آنچه که بودم. چیزی نیست جز دل نوشت های من. صفحات وبلاگم چیزی شبیه لایه های درونی روحی و شخصیتی من است ٬ از همان لایه های پنهانی که ۱۰۰ سال یکبار میل به بروزشان در جایی غیر از اینجا میکنم! شاید اگر شخصی که مرا از نزدیک دیده وبه ظاهر می شناسد یکی از نوشته هایم را مقابلم بلند بلند بخواند و سوال پیچم کند من همزمان بلند بلند بخندم و همه چیز را انکار کنم! و بپرسم این مزخرفات را چه کسی نوشته! 3-در مورد تولدم... متولد 56/02/14 هستم از 26 سالگی شروع به نوشتن کردم و دوست ندارم ویرایش کنم زن زیبائی نیستم موهائی دارم سیاه که فقط تا زیر گردنم می‌‌آید و نه شب را به یادت می‌‌آورد نه ابریشم نه سکوتِ شاعرانه نه حتی خیال یک خوابِ آرام پوستِ گندمی دارم که نه به گندم میماند نه کویر و چشم هائی‌ که گاهی‌ سیاه میزند گاهی‌ قهوه ای دست‌هایم دست هایم مهربانند و هر از گاهی‌ برایِ تو به یادِ تو به عشقِ تو شعر می‌‌نویسند مرا همینطور ساده دوست داشته باش... . . ۳- در مورد تو ... این منم که تو را می خوانم نه پری قصه هستم در آفاق داستان و نه قاصدکی در یک قدمی تو کسی که همواره به یاد توست سالهاست با رودخانه و آسمان زندگی می کنم برای کفتران چاهی دانه می ریزم و ماه را به مهمانی درختان دعوت می کنم این تویی که مرا در تمام لحظات می بینی می نویسم تا تمامی درختان سالخورده بدانند که تو مهربانترین مهربانی پس آرام و گرم می نویسم دوستت دارم ۴- حرف دل ... زمانی کودکی را فهمیدیم که بزرگ شده بودیم ××× و حرف را زمانی درک کردیم که جز دروغ چیز دیگری برای گفتن نداشتیم ... ادامه...

پیوندها

  • بانوی ماه تنها
  • شب تولدمن
  • .dadashreza.
  • .....عشق آتشین.....
  • عشــــــــــــــــــــــق آسمانـی مــــــن
  • هم زبون تنهایی ها
  • داستانک
  • پسرک تنها
  • ۞ مجله دوستی ۞
  • !خاطرات و خطرات
  • http://www.lostlord.com/
  • http://www.hermionejoon.persianblog.com/
  • تردید
  • http://ebham.blogfa.com
  • من و هزار تو
  • http://khodkar.blogsky.com/
  • تیکه سنگ
  • با نمک
  • http://www.doroghcity.blogsky.com/
  • ذهن بیمار
  • گوسبندانه
  • این حرفا رو فقط باید نوشت
  • خزونه
  • یـاس سفیـد
  • دیگه نمیخوام بنویسم
  • http://cartoons.blogsky.com/
  • صخره
  • روزهایم برفی است
  • موزیک
  • داستانهای غیرحرفه ای
  • رویای شیرین
  • زیباترین آرزوها کدوماست ؟
  • بهترین دانلودها
  • غریبه آشنا
  • arxanet
  • گلهای داودی
  • فقط کمی برای خودم
  • شهر ارواح
  • آموزش کامپیوتر وترفندهای موبایل
  • عاشق دل شکسته
  • دل آرام
  • یاس رازقی
  • .:Friends:.
  • عشقولانه
  • Painkiller
  • انجمن جامعه‌شناسی تهران
  • prince
  • پرنده های قفسی
  • تو خالی
  • چای پر رنگ
  • به جک دونی خوش اومدین
  • خوش آمدید
  • بازی روح
  • حرفهای یک کمی تازه
  • یکی دیگه
  • سپیده صبح
  • حرف دل
  • ستاره تنها
  • اینترمیلان
  • تنها بی تو
  • من و هزار تو
  • تنهای تنها
  • سکوی قرمز
  • http://guilty.blogsky.com/
  • بهزاد منفرد
  • شنگل
  • من و بارون
  • یادداشت های یک دلقــــک
  • کتاب داستان
  • معرفی سایت های ایرانی
  • بارانک
  • دنیای کوچیک یه دیوونه
  • دریچه
  • آدینه بوک
  • هیئت چشم انتظاران (حرم آقا زید ابن علی)
  • حضرت عشق
  • با دست های عاشقت، آنجا، مرا مزاری بنا کن
  • http://sunset.blogsky.com/
  • بیکار بودم امدم وبلاگ زدم
  • نوشته های یک روح تنها
  • اوهام
  • حوصله ام سر رفت
  • فکر و قلب
  • منم میتونم برای تو بنویسم
  • کرگدنها هم عاشق میشوند
  • یک دقیقه برای خودم!!...
  • arash
  • پرچین
  • ساحر
  • برنامه نویسی
  • یاس وحشی
  • آخرین آرزو
  • دختر شب
  • روزهای بارانی
  • لحظه های دیوانگی
  • عشق طلایی
  • غریبه آشنا
  • پسری در راه...
  • تمام نوشته هام
  • سازوآواز
  • خواب سیاه
  • نوشته های چند گیلاس
  • اسپرمی مجهول و عوضــی
  • اگه بخوای دریا رو بیاری رو کاغذ...
  • هیچ چیز
  • تنها برای تو می نویسم
  • ۞ به انتظار دیدنت ...........
  • رویای زندگی من
  • یادی از من و دوستــــــــــــــــــام
  • پرواز را دریاب پرنده رفتنی ست ...
  • روزنوشت دل تنگم
  • عـــطر خاکـــستـری هــوا
  • وبلاگ رسمی انجمن زن ذلیلان جوان
  • انفرادی !!!!
  • کلبه مهربونی
  • در دست های من واژه ای ست
  • دلسوخته
  • سیاهپوش عشق
  • عرفان مولانا
  • روز های زندگی
  • دریای آرام دل
  • فریاد از سکوت
  • سبک جدیدی از زندگی
  • باران ببار جرعه نابی به کام عشق
  • سکوت اسمان
  • ::. بغض شکسته .::
  • mohammad ali khodaparast
  • سحرنزدیک است
  • گلچین دانش
  • آلبوم عکس
  • ایکاروس
  • آموزش علم رباتیک
  • اهل هوا
  • باغ داستان
  • عشق یعنی ۰۰۰
  • Să㍍ăňħăïĕ
  • پلگافه
  • !!!!!!!!!!!!!!شوخی!!!!!!!!!!!!!!
  • :.*.:. کوچه ی بن بست و دختری با لبخند صورتی .:.*.:.
  • برنامه نویس
  • خاطرات یک کلاهزرد
  • دایره المعارف بی نزاکتی
  • فتو بلاگ نور
  • سحر
  • .::شیاطین سرخ پوش...Red Devils ::.
  • جمعه شبها بی قرارم
  • رز صحرا
  • شکوفه یاس
  • نوشته های من خودم و مسعود
  • آنتی گون
  • نوپا
  • آرام دل ۰۰۰
  • قصه شهر سکوت
  • قصه شهر سکوت...
  • شخص ثالث
  • (( ای کاش سرنوشت اشتباه می نوشت ))
  • میعاد گاه عشق
  • یه کوچولو حرف
  • Adiabatic
  • آدمها رو عشقشون پا میذارن آدمها آدمو تنها میذارن
  • ناهه ودکتر ژیواگو
  • سوشیانت
  • تو مرام ما نه نفرین جایی داره نه دروغ
  • یادداشتهای پراکنده ای یک مهاجر
  • *::::: کی میدونه عشق یعنی چی :::::*
  • چرا کسی نمی زاره من چشاشو در آرم
  • e30(اسی)
  • من تو عشق(هفته آخر)
  • پالیز
  • بوالفضول الشعرا
  • لحظه های هستی ام
  • لحظه های ناب و حقیقی(موبایل و ارتباطات)
  • تپشی مجروه
  • سیاورشن
  • نشریه خصوصی مهدی جمالیان
  • پرستوی مهاجر
  • خنده بازار
  • مجموعه مقالات محمد افقری
  • دل سوخته
  • انجمن سینمای جوانان ایران
  • دختر پسرا
  • کد آهنگ برای وبلاگ
  • http://www.lirya.mihanblog.com/
  • زنجیر عشق
  • در آغوشم خواهی ماند
  • قرمـــــــــــــــــــــــــــــــز
  • نغمه
  • عا شق ترین عاشق
  • MAX PAYNE
  • سیاه نامه
  • گرگ بارون دیده
  • آهوی زیبای من
  • thinkandheart
  • چشمان افسون
  • ...بـا خـاطـرات خـمیـده
  • دختر سرزمین باران
  • آماتور ها خوشبختانه به بهشت نمی روند
  • عشق و حال ( نوشین گلم )
  • آنجلینا (عشق من)
  • حرفهای مانده در دل (هومن)
  • نسرین جونم
  • از همه چیز و همه کس
  • تنها ترین گناه
  • عشق صدای فاصله هاست
  • .:: قهرمان فراموش شده ::.

دسته‌ها

  • دل نوشته 112
  • بدون شرح 18

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • چهل سالگی...
  • زنها اینگونه میمیرند...
  • تقدیم به تمام پدران مهربون...
  • ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﻢ...
  • .
  • ...
  • [ بدون عنوان ]
  • مادرها هر گز نمی میرند ...
  • سال نو مبارک ...
  • تنها سهم او...

بایگانی

  • خرداد 1396 1
  • اردیبهشت 1396 1
  • اردیبهشت 1395 1
  • شهریور 1393 1
  • تیر 1393 1
  • خرداد 1393 1
  • اردیبهشت 1393 1
  • فروردین 1393 2
  • بهمن 1392 1
  • دی 1392 2
  • آذر 1392 3
  • مهر 1392 3
  • شهریور 1392 1
  • خرداد 1392 1
  • فروردین 1392 1
  • اسفند 1391 4
  • بهمن 1391 1
  • دی 1391 3
  • آذر 1391 1
  • آبان 1391 7
  • مهر 1391 3
  • شهریور 1391 2
  • مرداد 1391 8
  • تیر 1391 20
  • خرداد 1391 4
  • اردیبهشت 1391 2
  • فروردین 1391 3
  • اسفند 1390 2
  • بهمن 1390 11
  • دی 1390 10
  • آذر 1390 2
  • آبان 1390 4
  • مهر 1390 7
  • شهریور 1390 1
  • مرداد 1390 1
  • تیر 1390 1
  • خرداد 1390 3
  • فروردین 1390 1
  • دی 1389 5
  • مهر 1389 2
  • شهریور 1389 1
  • تیر 1389 1
  • خرداد 1389 1
  • اردیبهشت 1389 2
  • فروردین 1389 3
  • بهمن 1388 2
  • دی 1388 7
  • آذر 1388 6
  • آبان 1388 1
  • مهر 1388 1
  • شهریور 1388 4
  • مرداد 1388 6
  • تیر 1388 2
  • خرداد 1388 2
  • اردیبهشت 1388 4
  • فروردین 1388 13
  • بهمن 1387 1
  • دی 1387 4
  • آبان 1387 5
  • مرداد 1387 4
  • خرداد 1387 5
  • اردیبهشت 1387 4
  • فروردین 1387 1
  • اسفند 1386 1
  • بهمن 1386 2
  • دی 1386 7
  • آذر 1386 6
  • آبان 1386 16
  • مهر 1386 15
  • شهریور 1386 15
  • مرداد 1386 19
  • تیر 1386 5
  • خرداد 1386 3
  • اردیبهشت 1386 12
  • فروردین 1386 29
  • اسفند 1385 6
  • بهمن 1385 19
  • دی 1385 2
  • آذر 1385 26
  • آبان 1385 24
  • مهر 1385 28
  • شهریور 1385 57
  • مرداد 1385 56
  • تیر 1385 88
  • خرداد 1385 72
  • اردیبهشت 1385 60
  • فروردین 1385 97
  • اسفند 1384 71
  • بهمن 1384 80
  • دی 1384 57
  • آذر 1384 14
  • آبان 1384 14
  • مهر 1384 50
  • شهریور 1384 76
  • مرداد 1384 95
  • تیر 1384 54
  • خرداد 1384 87
  • اردیبهشت 1384 27
  • فروردین 1384 72
  • اسفند 1383 36
  • بهمن 1383 2

آمار : 876725 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • [ بدون عنوان ] شنبه 30 مهر‌ماه سال 1384 22:23
    شب چادر سیاه سنگینش را بر صورتش کشیده ،نمی خواهد کسی بداند در دل پر دردش چه می گذرد. محکوم به دیدن این همه ظلم و رنج و سکوت در برابر این همه سنگدلی است. گیسوانش را غبار بی مهری پوشانده .و در چشمانش گویی مهتاب مرده .ستاره های فروغ در آسمان نگاهش گم شده اند. به دنبال چیست نمی داند ، بی آنکه هدفی داشته باشد اشک های سردش...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 30 مهر‌ماه سال 1384 22:16
    از سال های خاکستری بر باد رفته، برایت می نویسم. از ماه های کبود خاطرات، برایت می نویسم. از روزهای بی امید و سر د اندوه ،برایت می نویسم. از لحظه های غم انگیزگریه های دل، برایت می نویسم. از دقایق طلایی آخر عاشقی، برایت می نویسم ...می نویسم می نویسم تاروزی کلمه ای سطری دفتری را بخوانی و بدونی : که همیشه چشمان به اشک...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 30 مهر‌ماه سال 1384 21:48
    _______________________________ _______________________________ ________56867893758765987689___ ________97977754767676757755___ ________66868686849840327946___ _______________575654&_________ _______________7634566_________ _______________5643565_________ _______________7645487_________...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 30 مهر‌ماه سال 1384 03:59
    دیشب وقتی توی تختم درازکشیدم چشمام بیشتر از همیشه با خواب بیگانه بودند. باز هم مثل همیشه دلم گرفته بود.این دفعه دیگه از خدا.......دلم می خواست باهاش قهر کنم..... چه دنیای بدییه که از حرف زدن با خدا هم باید بترسی...مبادا خدا دلگیر بشه و تلافی کنه..... هیچ وقت تو زندگیم توی بدترین شرایطم نگفتم خدایاچقدر بدبختم اما دیشب...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 30 مهر‌ماه سال 1384 00:17
    مـــــــــــــــاه ای کاش همیشه بود همیشگی بود در ایوان نشستن و شعر را بر کاغذ سپید مهتاب دیدن که جان می گیرد ای کاش همیشه بود همیشگی بود
  • [ بدون عنوان ] جمعه 29 مهر‌ماه سال 1384 04:58
    کاش می دونستم اگر قرار بود یکی رو انتخاب کنی کدومو انتخاب می کردی اون که عاشقته و تو عاشق اون نیستی یا اینکه اون عاشقت نیست اما تو عاشق اون هستی ........................
  • [ بدون عنوان ] جمعه 29 مهر‌ماه سال 1384 02:43
    ................
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1384 22:11
    دنیای خیالی وقتی کوچیک بودم دلم می خواست زودتر بزرگ شم،اونقدر بزرگ که هیچکی نتونه جام تصمیم بگیره، هیچکی نتونه بهم زوربگه و بگه این کارو بکن این کارو نکن.دوست داشتم وارد دنیای ادم بزرگا شم تا بدونم دنیاشون چه رنگیه،چه جوریه و چه شکلیه اما حالا که وارد دنیای اونا شدم فهمیدم که دنیاشون بر خلاف اسمشون خیلی کوچیکه...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1384 22:05
    انتظار به یاد نگارنده ع ش ق بهش میگم اخه دلم برات تنگ میشه زودتر بیا انتظار خیلی سخته من انتظارو دوست ندارم. یه خورده مکث میکنه بعدش میگه انتظار اونقدا هم که میگی بد نیست بر عکس خیلی هم خوبه به زندگی هدف میده. به خودم میگم اره راستم میگه شاید اگه انتظار نبود خیلی واژه ها خیلی چیزا برامون بی معنیو مسخره میشد یکیش همین...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1384 22:00
    طلوعی دوباره صبح است گنجشک محض می خواند پاییز روی وحدت دیوار اوراق می شود. رفتار افتاب مفرح حجم فساد را از خواب می پراند: حسی شبیه غربت اشیاء از روی پلک می گذرد. بین درخت و ثانیه سبز تکرار لاجورد با حسرت کلام می امیزد. در ذهن حال جاذبه شکل از دست می رود. باید کتاب را بست. باید بلند شد در امتداد وقت قدم زد، گل را نگاه...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1384 21:56
    تولدی دیگر دیر گاهی است در این تنهایی رنگ خاموشی در طرح لب است بانگی از دور مرا می خواند لیک پاهایم در قیر شب است نفس ادم ها سر بسر افسرده است روزگاری است در این گوشه پژمرده هوا هر نشاطی مرده است. دیرگاهی است که چون من همه را رنگ خاموشی در طرح لب است جنبشی نیست در این خاموشی: دست ها پاها در قیر شب است.
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1384 16:51
    .........
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1384 15:36
    سه باغ گل روزی بود و روزگاری بود. در زمانهای گذشته دختری بود که مادر نداشت اما یک پدر و یک زن پدر داشت. پدر این دختر از مال دنیا فقط یک گاو ماده داشت که از شیر آن گاو امرار معاش میکردند. هر روز صبح آن دختر گاو را به چرا میبرد و نزدیک غروب به خانه برمیگشت. یکروز نزدیک ظهر بود دختر به یک باغ زیبائی رسید. از قضای روزگار...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1384 15:01
    پسر پادشاه و دختر خارکن یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود. خارکن پیری بود که دو دختر داشت یکی خوشگل و مهربان و دیگری بد گل و بدجنس. روزی خارکن پیر برای کندن خار به صحرا رفت و دختر کوچکش را که همان دختر خوب و مهربان بود باخودش برد. خارکن خار میزد و دخترش خارها را جمع میکرد و رویهم میگذاشت و می بست. اتفاقاً روزی...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1384 05:50
    مرد قهوه چی متوجه رفتار آشنای او شده بود، حتی از نشستن پیرمرد روی میزی که نزدیک پیشخوان بود و معمولا جز دوستان کسی از آن استفاده نمی کرد، کمی متعجب شده بود. جلو رفت و گفت: - سلام قربان، چی میل دارین؟ - سلام، همون همیشگی لطفا او کاملا متعجب شد و کمی فکر کرد، در عرض چند ثانیه تمام بستگان دور ، دوستان، همسایگان و حتی...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1384 20:58
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1384 16:31
    چقدردلم برات تنگ شده..... برای تویی که حاضر بودی به خاطرم از خیلی چیزا بگذری.اولین و آخرین . دلم برای خنده هات...گریه هات...وآرزوهای پاک و قشنگت تنگ شده..... هنوزم گاهی چشمم به تلفن که می افته منتظر می شم که زنگ بزنیو صداتو از پس غبار زمان بشنوم..... مدتها گذشته و ((...))رفته.... بی هیچ خداحافظی...بی هیچ دلتنگی....و...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1384 16:24
    نفرین! وقتی که عشق آغاز به سخن گفتن می کند غرور عقل را ساکت می کند و به خواب می برد هر گاه خواستید کسی را واقعا نفرین کنید دعا کنید دیوانه وار عاشق شود... دعا کنید دیوانه وار عاشق شود... اصلا دلت میاد انقدر بی رحم باشی؟...... دلتنگی عشق با هیچ دردی قابل مقایسه نیست! یادت باشه نفرین آدم به خودش بر می گرده!
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1384 16:20
    باز امروز هم جای خالیتو دیدم... ایستادم و نگاه کردم..به کجا نمی دونم! به دور دست ها ...به گذشته به زمانی که بودی و برای دیدنت دیگه مجبور نبودم توی خیالم به دنبالت بگردم. نمی دونم کجایی چه می کنی؟ اصلا منو به یاد داری یا نه؟ یاد اونروز بارونی افتادم اونروز که هنوز بودی و پشت پنجره به بارون خیره شده بودی... می ترسیدی...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1384 15:18
    روزهای جوانیم سپری خواهد شد و خاطرات رقم نخورده ی مرا با خود در گور زمان مدفون خواهد کرد.روزهای جوانی ام خواهد گذشت... بی هیچ تردیدی پوچ و تو خالی... سالها پیش کسی در ذهنم زمزمه می کرد که زنده بودن نقطه ی مقابل زندگی کردن است... وامروز به زمزمه های آن صدای نامانوس و مرموز ایمان آورده ام. زنده هستم...نفس می کشم...می...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1384 15:10
    دیشب بعد از مدتها توی خوابم دوباره اون غریبه ی آشنا رو دیدم... اما صبح که بلند شدم نه حالم بد بود٬نه نا امید بودم و نه غصه دار.... انگار یه آرزوی برباد رفته از زیر خاکسترهای فراموشی سربلند کرده بود تا بهم بگه باید از گذشتت عبرت بگیری وگرنه تجربه هات به چه دردت می خورن؟!!! رویای دیشبم عجیب دگرگونم کرده.باز هم اون غریبه...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1384 14:57
    با تمام وجودم دلم می خواست الان اینجا بودم.....روی یکی از این سنگها می نشستم و تا ابد به بی نهایت خیره می شدم.تنها با طبیعته که قهر نیستم.من عاشقانه دریا رو دوست دارم. نمی دونم وجه اشتراکشون چیه ولی تنها دوجا توی دنیا هست که حس می کنم آزاد و رهام... گورستان و ساحل دریا وقتی که آکنده از سکوت اند.......... به بی نهایت...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1384 14:48
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1384 13:53
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1384 04:40
    خیلی بده آدم بعد از چند روز بیاد و خبرای بد داشته باشه... چند روز پیش یکی از بچه های دانشگاه رفت زیر ترانزیت و له شد..... اگرچه همه چیز دست خداست!........... می بینی دنیا رو؟اونوقت هممون یه جوری زندگی می کنیم٬فخر میفروشیم٬دل میشکونیم انگار تا ابد جاودانه ایم! چقدر روی این مساله تاکید دارم که دل کسیو نشکونم و چندروز...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1384 02:54
    بسترم صدف خالی یک تنهائیست! وتو... چون مروارید... گردن آویز کسان دگری....
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1384 18:44
    دیروز بعدازظهر با یکی از بچه ها پشت پنجره ی طبقه ی بالای ساختمون دانشگاه ایستاده بودیم و به جمعیت دانشجوها چشم دوخته بودیم.اکثرشون شادوخندون ایستاده بودند و می خندیدند.توی اون همه آدم هیچ چهره ای به نظرم آشنا نیومد.نمی دونم شاید فلسفه ی آشنا بودن دیگران برای من اینه که به دلم بشینند.واسه ی همینم هست که هنوز انقدر سخت...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1384 01:58
    بارون که می باره تو رو یاد من میاره منتظر می شینم تا تو برگردی دوباره همیشه این جا تو خونه جای تو خالی می مونه تو دیگه بر نمی گردی..دل من تنها می مونه اگه باز بارون بباره رو کویر خشک و تشنه ام من بازم از تو می خونم که تویی بارون عشقم اگه بارونی نباره من می بارم..من می بارم بارون چشام می باره تو شبای بی ستارم یادته بهم...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1384 01:32
    گفتی که امشب اومدم بهت بگم باید برم گفتی می خوام بهت بگم همین روزا مسافرم باید برم برای تو فقط یه حرف ساده بود کاشکی میدیدی قلب من به زیر پات افتاده بود سفر همیشه قصه رفتنه و دلتنگیه به من نگو جدایی هم قسمتی از زندگیه
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1384 02:53
    چه شب هایی را سحر کردم وشوق با من شب زنده داری کرد ومن در کمین او بودم مبادا اسیر خواب گردد ونگهبان بسترم خیال وجد ومی گفت : مبادا در خواب باشی زیرا خفتن بر تو حرام است بیماری در گوش من می گفت : گر طالب وصلی مبا دا شکوی بر زبان گویی این روزها بر من گذشت حال ای دیدگام من ! دیدار خیال خواب را به شما بشارت میدهم وتو ای...
  • 1609
  • 1
  • ...
  • 36
  • 37
  • صفحه 38
  • 39
  • 40
  • ...
  • 54