-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 مهرماه سال 1384 02:12
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 مهرماه سال 1384 02:11
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 مهرماه سال 1384 18:28
با یاد خدای گوشه نشینی هایم روز اول مهمانی سلام ای خیمه گاه خستگی هایم !! مدت هاست که میخواستم اسیر تو باشم نه دیگری , ای خدای یکتایم !! و اینک در خیمه گاه تنهاییم در این خانه ی مقدس خود را به اسارت تو درآورده ام و چه اسارتی خواستنی تر از اسارت نیایش تو خدای بی نیازم . در خانه ی تو چه آرامند انسان ها گویا همه ی دنیا...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 مهرماه سال 1384 18:01
با یاد خدای قدر وازگان را در تو گم کرده ام ای ماه خوبی ها ..!! صدای دلربای انتظار و عطر دلنشین دعای سحر مرا به استقبال لغتی می برد که در وازه نمی گنجد " روزه " وچه مقدس است این کلمه ی وصف ناپذیر !! احوال مرا در این ثانیه های تکرار نشدنی فقط روزه دارانی درک می کنند که طعم شیرین هنگامه ی آسمانی را با طعم شیرین دستپخت...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 مهرماه سال 1384 03:25
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 مهرماه سال 1384 02:58
رویاهایت را زنده نگهدار دوست نازنینم دانشگاه قبول شدی؟ مبارک! یه دنیا عزمت جزم کردی که درس بخونی؟ داری به شاگرد اول شدن کل دانشکده فکر میکنی یا از حالا تو فکر کنکور فوقی؟! شایدم فکر میکنی به یه تشکل دانشجویی آبرومند که تمام جهان و پر ازگل و صلح و علم کند؟ حالا وقت داری برای خوردن اولین غذای سلف دانشگاه که وقتی ژتون...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 مهرماه سال 1384 02:50
وقتی خیلی تنها بودم وبلاگنویسی رو شناختم. فهمیدم که جایی هست که آدم می تونه غصه و خوشحالیهاش توش بنویسه و شاید کسی که از جنس غصهها و خوشحالیهای منه. بخونه .مدتی ... ناراحت شدم- خندیدم- عصبانی شدم- به یأس فلسفی دچار شدم. تب انتخابات گرفتم- اعتراض کردم. فریاد کشیدم-خلاصه باهاش زندگی کردم اما وقتی یک دفعه دیدم که داره...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 مهرماه سال 1384 02:14
تعطیل
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 مهرماه سال 1384 01:43
قول می دهم ... توبه می کنم دیگر کسی را دوست نداشته باشم حتی به قیمت سنگ شدن توبه می کنم دیگر برای کسی اشک نریزم حتی اگر فصل چشمانم برای همیشه زمستان شود چشمانم را می بندم ... توبه می کنم دیگر دلم برایت تنگ نشود حتی چند لحظه (!) قول می دهم نامت را بر زبان نمی آورم لبهایم را می دوزم توبه می کنم دیگر عاشق نشوم قلبم را...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 مهرماه سال 1384 07:57
سلام آخر .... میرم تا وقتی که .......... ............... اصلا نمی تونم بنویسم ......... فقط بدون الان نوشته ای که می خونی دختری نوشته که هیچ کس نداره حتی تورو چون خدا تنهاش گذاشته .... و این اخرین نوشته من با صورت غرق اشک ... برای همه کسانی که مثل من ... هیچ کس و ندارن .......... من یه ارزو دارم .... برام دعا کنید...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 مهرماه سال 1384 02:34
دلم به اندازه ابرها .........گریه میخواد............
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 مهرماه سال 1384 05:57
چند وقتی است ... زندگی تنها تکرار ساده ای از دم و بازدم شده ! پر از صبح شدن ها و غروب های تکراری ! دیگر حتی برای چند لحظه به انتظار غروب در ساحل نمی مانم دیگر بی تاب نیامدنت نیستم ... چون می دانم خیلی وقت است که رفتی ولی من به دنبالت نیامدم کات... . . . . . چند وقتی است که دلم برای عاشق بودنم تنگ شده ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 مهرماه سال 1384 06:03
به چه گناهی ؟ به چه گناهی اینجایی ؟ می دانی چند وقت است به اندازه تمام فریاد هایت از خودت دوری ؟ سکوت ... گم شدن در خلوت تنهایی بین دیوارهایی پر از چوب خط برای پایان زندگی کاش اینگونه نبودی ... فقط چند لحظه ٬ خاطراتت را مرور کن تو هم زمانی زندگی می کردی آری خاطراتت را به یاد آر ٬ ای زندانی اسیر میان تنهایی ... بغضت را...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 مهرماه سال 1384 13:40
روی این آدرسها کیلیک کنین ! http://images.tchibo.de/eCS/Store/de/images/track/main.swf http://www.123greetings.com/love/i_love_you/roses/ilurose9.html http://www.123greetings.com/love/love_songs/lsong15.html http://www.123greetings.com/love/letstalklove/luvnote5.html...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 مهرماه سال 1384 13:32
کمکم کنید دوست دارم تنها باشم تنهای تنها دلم می خواد برم یه جای دور که هیچ کسی رو نبینم آخه این دنیا چه فایده ای داره دنیای پوچ و بی ارزش که همه به هم دروغ میگن،دروغ دیگه نمی شه به کسی اعتماد کرد،به هیچ کس من خودمو گم کردم،راهمو گم کردم نمی دونم کجایی هستم احتیاج به کمک دارم آخه تو این دنیا نمی شه به کسی اعتماد کرد...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 مهرماه سال 1384 13:19
ماه توی نعلبکی چایی ام افتاده است قند پهلوی دستم است یکی را بر می دارم و چای را می نوشم آخ چه طعمی دارد چایی با طعم ماه آخ من امشب باردار خورشیدم و شاید ماه را فردا بزایم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 مهرماه سال 1384 13:16
امشب که سقف بی ستاره اطاقم بر سرم سنگینی میکند ماندهام که از چه بنویسم از آنهایی که در روز با من بودند و امروز رفته اند و یا از تو که همیشه حرفهایی مرا می خوانی؟ از چه بنویسم؟ از آسمانی که همیشه در حال عبور است یا از دلی که سوتو کور است؟ از زمین بنویسم یا از زمان یا از یک نگاه مهربان؟ از خاطراتی که با تو در باران خیس...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 مهرماه سال 1384 13:12
سرت و بذار روشونه هام خوابت بگیره بذار تا آروم دل بی تابت بگیره بهم نگو از ما گذشته دیگه دیره حتی من از شنیدنش گریم میگیره گریم میگیره بزار رو سینم سرت , چشمای خیس ترت بزار تا سیر نگات کنم , بو بکشم پیرهنت بقل کن بچسب بهم , بکش دوباره دست بهم جز تو کسی را ندارم , نزدیک تر از نفس بهم سرت بذار رو شونه هام خوابت بگیره...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 مهرماه سال 1384 13:09
دلم خیلی گرفته .... داشتم تو بلاگ دوستم گشتی می زدم تا شاید کسی رو........... خلاصه ....بلاک یاسی رو پیدا کردم و این مطلب رو ..... ................. گفتگو با خدا در رویاهایم دیدم که با خدا گفت و گو میکنم. خدا پرسید: پس تو می خواهی با من گفت و گو کنی؟ من در پاسخش گفتم:اگر وقت دارید. خدا خندید: وقت من بی نهایت است... در...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 مهرماه سال 1384 12:42
کاش می تونستم بنویسم تو دلم چه خبره .........
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 31 شهریورماه سال 1384 17:18
...A note و اما بعد... چیزی بنویس حتی اگر یادداشتی قبل از خودکشی باشد!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 31 شهریورماه سال 1384 17:18
شک! و اما بعد... - اه! چقدر گرمه! خورشید شنید خورشید شک کرد: بتابم یا...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 31 شهریورماه سال 1384 17:17
کاش... و اما بعد... کاش چشم نداشتم ولی میتوانستم تو را ببینم. کاش گوش نداشتم ولی میتوانستم صدایت را بشنوم. کاش دست نداشتم ولی میتوانستم تو را لمس کنم. کاش جان نداشتم ولی تو را داشتم!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 31 شهریورماه سال 1384 01:48
کدامین گناه؟؟ کدامین چشم مرا به راهت نشان خواهد کرد ؟ ـــ دو قدم جلوتر کنار چشمه ـــ کدامین پلک بر در چوبی خانه ام خواهد کوبید مشت بر در ؟ ـــ خانه ات ویران خواهد شد ـــ من نیز می دانم خانه ای چوبی قدمگاه ات نخواهد شد و من نیز خواهم گریست اما کدامین چشمه ؟ من تو را دریا خواهم دید ـــ شاید گاهی تو را مرداب ببینم ـــ ــ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1384 01:23
دیگر تو را نخواهم خواند حتی اگر مرده باشی ــ حتی اگر من نیز مرده باشم ــ دیگر نه تو را خواهم دید و نه تو را خواهم بوسید ــ تو نیز پوسیده خواهی شد ــ صدایت نیز همان جا پشت درهای بسته من خواهد ماند شاید غریبه ای تو را از راه به در ببرد ـــ شاید که مسکینی ــ اما همچنان خواهمت دید خواهمت خواند حتی اگر مرده باشم ــ حتی اگر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 شهریورماه سال 1384 02:47
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 شهریورماه سال 1384 02:37
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 شهریورماه سال 1384 00:38
Song : Arash
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 شهریورماه سال 1384 19:53
هنوز دو دلم.... دستم رو زنگ در خشک شده....نمیدونم فشار بدم یا نه.... آدم خوبه داستان باشم یا آدم بده... هرچه باداباد... تو راه پله هنوزم شک دارم که برم یا نه... ولی حالا دیگه منتظره...اگه نرم بدتر میشه... درو که باز میکنه بوی تند عطرش میخوره تو صورتم...بوای که اصلن با حال و روز من جور در نمیاد... یه زمانی عاشق این بو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 شهریورماه سال 1384 19:47
کجایی فرشته مهربون...که سیندرلا بد شد...