جهان

جهان
این جهان است جهانی بس فانی
همه در گریزند و در پی نانی
جهانی که نابود شود هرآنی
نزدش ارزشی نیست پیری و جوانی
جهانی پراز کمبود زمانی
مردمی اندر آن با عشقی زبانی
جهانی از بی وفایی سگانی
که ندارند خبر از عالم کانی
جهانی پراز جنگ و پراز جانی
فریادی بی امان اما زندانی
جهانی غمگین ز پرواز یارانی
که جان دادند و رفتند چو شمع نورانی
جهانی که خواهیم به پایان رسد زمانی
قیامت بپا کند آن اختر نورانی
گفتم زین وصف خرد این جهانی
که نبندی دل به آن و پایبندش نمانی
هرگاه که این شعر می خوانی
بیادآر که تو انسانی و تا ابد نمانی
 
 

 
 

باز بی تو تا ابد بارانیم

 
باز بی تو تا ابد بارانیم
در حصار عشق تو زندانیم
باز امشب دل صدایت میکند
با تب عشق آشنایت میکند
باز امشب کوچه پر از یاس شد
آسمان دل پر از احساس شد
 باز چشمانم به راهت مانده است
بی تو می دانم که قلبم مرده است
باز لبهایم غزل خوانت شده
عاشق پیدا و نهانت شده
باز بی تو تا ابد بارانیم
در حصار عشق تو زندانیم

 

زندگی یعنی برگ یک کتاب

 
 
زندگی یعنی برگ یک کتاب
 
"یاس زرد"
 
میتوان در گوشه ای خاموش و سرد
 
مشعلی از مهربانی برفروخت
 
میتوان یک شب به قلب شب بتاخت
 
سینه ی شب را شکافت
 
ماه را ازاد کرد
 
میتوان با اب چشم
 
زنگ دلها را زدود
 
میتوان دستی گرفت
 
میتوان راهی نمود
 
میتوان در دفتر ذهن کسی
 
جاودان شد...با شکوه...
 
دست در دست نسیم
 
پای در راه طلوع
 
میتوان تا کوه نور
 
ره سپرد و نور شد
 
با نگاهی گرم یخها را شکست
 
با سلامی نرم سنگی اب کرد
 
میتوان دل بست و جان اباد کرد
 
میتوان اهسته خواند
 
شهر باران در بهار
 
تا ببینی در نگاه یاس زرد
 
 
"اشتیاق زندگی"
 
هرگز امید را رها مکن ...
 
 وقتی احساس میکنی که دیگر تحمل نداری جادوی امید است که به تو نیرو میدهد تا راه را ادامه دهی
 
اعتماد به نفس را هرگز از دست نده تا ان زمان که باور داری توانایی دلیلی داری تا بکوشی
 
هرگز مهار شاد زیستن خود را به دست دیگران مده
 
بر ان چنگ بزن
 
ان گاه همواره در اختیارت بود
 
و حرف اخر:از عشق مگریز ... به سوی ان شتاب کن چون عشق بزرگترین شادی ها ست...
 


ما به جامت شربت جان ریختیم
ما به شعرت شور عرفان ریختیم
روشنی ها از چراغ عشق ماست
بر کسی تابد که داغ عشق ماست
دوستان این نور مهتاب از کجاست ؟
در تن من جان بیتاب از کجاست ؟
در سکوت شب دلم پر میزند
دست یاری حلقه بر در می زند
شب بر آرم ناله در کوی سکوت
عالمی دارد هیاهوی سکوت
برگ ها در ذکر و گل ها در نماز
مرغ شب حق حق زنان گرم نیاز
بال بگشاید ز هم شهباز من
می رود تا بیکران پرواز من
از چراغ آسمان ها روشنم
پر فروغ از نور باران تنم
روشنان آسمانی در عبور
نور ونور ونور ونورو نور و نور
می رسم آحجا که غیر از یار نیست
وز تجلی قدرت دیدار نیست
بهر دیدن چشم دیگر بایدت
دیده یی زین دیده بهتر بایدت
چشم سر بیننده ی دلدار نیست
عشق را با جان حیوان کار نیست
چشم ظاهر در بهائم نیز هست
کوششی کن چشم دل آور به دست
باغبان را در گلاب و گل ببین
ذکر او در نغمه ی بلبل ببین
عشق او در واژه ها جان می دمد
در کلامم نور عرفتان میدمد
طبع خاموشم سخن پرداز از اوست
بال از او نیرو از او پرواز از اوست
عقل ها ز اندیشه اش دیوانه است
شمع او را عالمی پروانه است
 
 

دیده ی خلقت همه حیران اوست
کاروان عقل سرگردان اوست
در حریم عزت حی ودود
آفتاب و ماه و هستی در سجود
یک تجلی عقل را مجنون کند
وای اگر از پرده سر بیرون کند
گه تجلی آتشم بر جان زند
جان من فریاد ده فرمان زند
آری آری می توان موسی شدن
با شفای روح خود عیسی شدن
روح میگوید اگر چه خاکی ام
من زمینی نیستم افلاکی ام
راه هموارست رهرو نیستم
بی سبب در هر قدم می ایستم
هر زمان آن حالت دلخواه نیست
جان روشن گاه هست و گاه نیست
تشنه کامم لیک دریا در منست
گر شفا خواهم مسیحا در منست
باغ هست و ما به خاری دلخوشیم
نور هست و ما به نازی دلخوشیم
دعوت حق گویدم بشتاب سخت
تا بتازد بر سرت خورشید بخت
از نفخت فیه من روحی نگر
تا کجا پر میشکد روح بشر
گر شوی موسی عصا در دست نیست
خود مسیحا شو شفا در دست تست
طور سینا سینه ی پاک شماست
مستی هر باده از تاک شماست
از شجر آواز ها را بشنوی
زنده شو تا رازها را بشنوی
وادی ایمن درون جان تست
کشتن فرعون در فرمان تست
پاک شو پر نور شو موسی تویی
جان خود را زنده کن عیسی تویی
غرق کن فرعون نفس خویش را
محو کن فکر خظا اندیش را

دوستت دارم

تقدیم به نگاهی که
                                                    مرا مجذوب خود کرد
  ... خیلی
 ... خیلی                        
... خیلی                                      
 
                                             
                                       
                                       
...یک نفر    
                               ...یک جایی              
تمام رؤیایش لبخند توست وزمانی که به تو فکر میکنه احساس میکنه که زندگی
 واقعا با ارزشه

پس هر گاه احساس تنهایی کردی این حقیقت رو به خاطر داشته باش.

...یک نفر    
                               ...یک جایی               
                          در حال فکر کردن به توست.

Love does not dominate

عشق چیره نمی شود،         Love does not dominate
عشق می پرورد.              .it cultivates        
عشق توان آن دارد،             Love has power to give in a
که در یک لحظه آن کند،         moment what toil can scarcely
که رنج به سختی می تواند در یک عمر فراهم آورد.           Reach in an age.     
از این که در کنارم هستی،بسیار شادمانم.        I am so glad that you are here
بودنت یاریم می کند که دریابم،       it helps me to realize how
جهان تا کجا زیباست.         beautiful my world is.

در کوچه باغ

 
در کوچه باغ پر طراوت اندوههایم
 
که از صدای شکیب خنده های تو آکنده است
 
 تو زیباترین پرنده عشقی هستی که بر برفهای خوشبختی من تکیه
 
زدی،بگذار بر صفحه تاریک و بی رنگ زندگی ام تنها عطر و بوی تو پاشیده
 
شود که آن گاه در زیر باران پر طراوت دوستی بر سجده گاه پیشانی ات
 
 بوسه زنم،چرا که من از تمامی چشمها تنها چشمان تو را برگزیده ام