!

چه کسی خواهد دید ،


 
مردنم را بی تو!


گاه می اندیشم ،


 
خبر مرگ مرا با تو چه کسی می گوید!


آنزمان که خبر ،


 
مرگ مرا می شنوی!


روی خندان تو را کاشکی می دیدم!


شانه بالا زدنت را بی قید!


و تکان دادن دستت!


که مهم نیست زیاد!


و تکان دادن سر.


چه کسی باور کرد،


جنگل جان مرا ؛


آتش عشق تو خاکستر کرد!


می توانی تو به من،


زندگانی بخشی!


یا بگیری از من،


آنچه را می بخشی!

 

گنجشکک قصه دل

گنجشکک قصه ما

دیروز بود و یکی هم

عاشقش شده بود

اساسی

گنجشکک قصه ما بال داشت واسه پرواز

اما رسم سفر کرده بود

و بال زدن رو

فراموش

بیچاره دلش گرفته بود

همه عاشقش بودن اما

دل نبود

دریا بود

پر اشک

صدا نداشت اما

فریاد می کشید

و از درد دل کردن فرار می کرد

عاشق بود

اما قصه دلگیر جدایی میخوند

یه روزی پرواز کرده بود

رسیده بود به دیاری

اما بعد از مدتی از اون دیار

رونده شد و از درد

گوشه نشینی رو

قصه کرد

آره

اون هر روز از وجودش کم میشه

اما هیچ به روی خودش نمیاره

نزارین بیشتر بگم

آخه دلم براش کباب میشه

نمیدونم چرا یه دفعه حالم گرفته شد و دوست دارم

یه شعر که نمیدونم از کیه رو زمزمه کنم

آره

{بسترم همچون یک صدف خالیست

وتو چون مروارید گردن آویز کسان دگری}


میگی از گل خوشت میاد - ولی وقتی بوش میکنی عطرشو ازش میگیری

میگی از بارون خوشت میاد - ولی وقتی میباره - چتر میگیری زیرش

میگی از نور خوشت میاد - ولی وقتی آفتاب طلوع میکنه - میری تو سایه

میگی از دریا خوشت میاد - ولی وقتی طوفانیه - نمیری جلوش

میگی از درخت خوشت میاد - ولی وقتی میری جنگل - میترسی گم بشی

میگی غروب خورشید قشنگه - ولی وقتی غروب میکنه - بدبختیات یادت میاد

پس چطور انتظار داری وقتی میگی دوستت دارم

من نترسم...



دوستت دارم...


نمی دونی که چقدر دلم برات تنگ شده برای ندیدنت ثانیه ها هم زیادن و برای

 با تو بودن قرن ها هم کم ان آری با تو باید بود....با تو باید بود. دیروز در

 باغچه تنهایی دلم به تو اندیشیدم به دل بهاریت به قصیده زندگی به تو تنها

 تو ...


یه روزی به خدا گفتم خدا دلم رو اسیر کسی کن که به باورهام نخنده اسیر کسی
 
کن که صادقانه دوستم بداره ولی خدا اون رو به من نداد تو رو داد که از تمام
 
آنچه که آرزوکرده ام برتر و بالاتر بودی ...


من اسیر تو نشدم با تو از خودم آزاد شدم.... آری من از خودم با تو آزاد شدم....


با تو می خوام از تو تشکر کنم که سر چشمه تمام نوشتن های منی...


دوستت دارم.

 

* از دل انگیزترین روز جهان خاطره ای با من هست *

به شما ارزانی

«« دل تورا در کوی اهل دل کشد

تن تورا در حبس آب و گل کشد

خوشتر آن باشد که سر دلبران

گفته آید در حدیث دیگران
»»

حرفهای یواشکی :

خدا من رو به خاطر گناه بزرگی که کردم ببخشه
!

این اولین باری بود که

تو زندگیم دزدی میکردم ... اما قول نمیدم آخرین بارم باشه
!!

میدونی...

من رو باید ببخشی ... از اینکه چیزی رو ازت دزدیدم که بعضی از روزا یه

جورایی نزدیکتر از همه چی بهت بود و من یه عالمه بهش حسادت میکردم

میدونی؟ این دزدی خیلی زیر دهنم مزه کرد ... برا همینه که میگم

میتونه آخرین بارم نباشه ...
پس مواظب باش عشق من!

آخه خودت بگو من چطور میتونم تصورش رو کنم که چیزی تمام طول روز

صدای قلبت رو بشنوه اما من اینهمه دور حتی از دیدن چشماتم محروم

باشم
.

اصلا حقش بود !

خوشم اومد بدجوری حالش رو گرفتم!

ولی خداییش فکر کنم خودش خیلی خوشحال باشه که اومده پیشم ..


این به همه اونروزایی که پیش تو بود!!!

در هرحال امیدوارم از دست دلبرکت عصبانی یا نارحت نشده باشی .. اگرم

باشی برام مهم.  ... به نظر من به داشتن چنین عشق بزرگی می ارزه!

اومدی و رفتی اما کار خوبی نکردی که بستن چمدونت رو سپردی به من.

بیشتر مواظب باش زندگیم!

 ای کاش تموم بارو بندیلت رو میدزدیدم اینطوری

تموم دیوارای اتاقم میشد نمایشگاه اختصاصی امیر!

در هرحال بدون من بازم منتظر دوباره اومدنت میمونم .. و تا اون روز ساعتهای

خوشی رو با یاد عشق تو میگذرونم
..

آخه عشق تو بزرگترین دزدی قرن من ثبت شده.




« یه چیز رو بدون ... هر چیزی که اتفاق بیفته برام مهم نیست »

تنهات نمیزارم


از ما گذشت


دلی از جنس هزار توی زندگی


دلی دریایی اما با دلی از جنس


صبح


نوشتم و خواندم


گذشتم و به گذشته خطی قرمز راندم


تا دیگر دلم دریایی نشود


آری


نوشتم که چه بر من آمد


و باز هم خواهد آمد


کشته شدن لحظه را


رخصتی برای دوست داشتن دانستم


هیچ نمی دانستم خود روزی


رخصتی می شوم


برای گذر لحظه ها


خنده ام نمی اید


شاید سوار بر شب


بخوانم و بازهم بگویم


از ما گذشت
 

 

گفتم بمون ..گفتی؟؟؟؟

گفتم بمون

گفتی دلم دریا میخواد

رفتی منم رفتم


اما نگات مثل یه تیر چشمامو هدف گذاشت


آخه چشات نقاشی ساده بچگونه بود


ناز بود و دلبری میکرد


یه روزی که تنها بودم


خواستم اشک بریزم واسه چشات


اما بازم تیر چشات چشمای منو هدف گذاشت


منم ترسیدم


با بوسه ای به اون نگات رفتم یه دنیای دیگه


آره با خودم زمزمه کردم


من موندم و این همه چشم


ولی نگات غروب نداشت


میدونی چرا؟؟؟؟


آخه دلت دریا میخواست


خودش دریا بود اما


صدا میخواست


منم فقط شمع شدم و روی صدام


خط کشیدم


نگاه زیبای تو  رو...


اما دلم بازم گرفت


غمگین اون صدات شدم


آره یه روز می رسه که ....



آنسوترها


گل همیشه عاشقی خفته است

که روزی عاشق ترین بود

برای دلی که هنوز هم
 
گاهی برایش آواز سر میدهد

آری

غنچه نشکفته دل

پرپر شد

دیگر عاشقی هیچ معنایی برای عشق ندارد

دستم بگیر

فراموش شدم

چون به نذر دیوانگی تو

شبهایی را تا صبح

عاشقانه اشک ریختم

تا این دل بی درمان را

دوایی باشد

نذر تو

راستی

اونجا هستی
 
یاد منم باش





تمنای دل

تو به تمنای دلم

حادثه شو

تا دلم برایت اشکهای بیقراری بریزد

تو به سکوت به  شبهای عاشیمان نخند

تا دلم برایت

شاخه ای از باغ زندگی هدیه دهد

تو قرار را بیقرار مکن
 
تا شب را برایت چراغانی به رنگ

روز کنم

تو دربدر حیرانی مکن مرا

تا لغت را کتابی کنم

برای لحظات دیوانگی تو

ای کاش بودی و میدیدی چه حیران

به دیوانگی بهار زل می زنم

و به حیرانی پاییز لبخند  میزنم
 
تا شاید زمستان را

که همرنگ دلت است در آغوش بکشم

آری

دیدار را

به دیدار وعده کردی

اما

به قیامت...


 


جام می عشق را امشب

در آِغوش میخواهم

به دلتنگی

تمام خوب بودنهایش را

درمان این تن تمام درد میدانم

دو سال پیش در چنین روزی تو را یافتم

با دیدنت

تمام وجودم لرزید

اشک اتفاق آن شبم بود

و دل اعتبارم برای بدست آوردن

تو

تو را به دست آوردم

تمام روزگارم شدی

زندگی و شاید هم

تمام خیالم

به اشک راه را با تو آمدم

به اشک

به اشک

به اشک

چه روزها که باهم داشتیم

چه حرفها که بهم نگفتیم

آخر دیوانه تو که میدانستی می روی

چرا با رفتنت

دنیا را بر سرم خراب کردی

میدانی چه به من آمده ؟؟؟

خوب گوش کن

سکوت تنها حکایت من است

با وجود خسته هزار تکه ام

سخن تنها به اشارت دیگران

فرصت حضور می یابد 

دل

 حتی به تبسم هم مهر باطل شد

می زند

تو کجایی که بدانی

تو کجایی که بدانی
 
تو کجایی که بدانی ؟؟؟؟

( با تو هستم ای مسافر

ای که به جاده تن سپرده

ای که دلتنگی غربت منو از یاد تو برده

هنوزم هوای خونه عطر دیدار تو داره

گل به گل گوشه به گوشه

تو رو یاد من میاره

.....

به گذشته بر میگردم به سراغ خاطراتم

تازه میشود دوباره از تو داغ خاطراتم

به تو می رسم همیشه در نهایت رسیدن

هر کجا باشی و باشم به تو بر میگردم از من

......

با همه شکستم از تو نیستم از دست تو دلگیر)