من / عشق پاک یعنی سرزمین لحظه یعنی بیداد عشق من باختن عشق جان یعنی زندگی لیلی و قمار مجنون در عشق یعنی ... شدن ساختن عشق دل یعنی کلبه وامق و یعنی عذرا عشق شدن من عشق فردای یعنی کودک مسجد یعنی الاقصی عشق / من |
تو دنیا سه تا فرشته هست.
..یکی داره به پرندهای خوشکل غذا میده .
.یکی داره به درد دل عاشق خوشکل ما گوش میده
سومی همونی که من خیلی خیلی دوسش دارم
والان داره اینو میخونه
------------------------
وقتی آموزگار گفت: عشق چند بخشه؟؟
دستم را بالا بردم و با خوشحالی داد زدم:
یک بخش فقط یک بخش .......
ولی وقتی تو را شناختم
فهمیدم که عشق سه بخشه!!
عطش دیدن تو شوق
با تو بودن
اندوه بی تو بودن
------------------------
اگه یه روز چشمات پر اشک شد
و دنبال یه شونه گشتی که گریه کنی صدام کن.
بهت قول نمی دم که ساکتت کنم..
.ولی قول می دم
که پا به پات گریه کنم
------------------------
شیشه ای می شکند...
یک نفر می پرسد...
چرا شیشه شکست؟
مادر می گوید...
شاید این رفع بلاست.
یک نفر زمزمه کرد...
باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد.
شیشه ی پنجره را زود شکست.
کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرور شکست،
عابری خنده کنان می آمد...
تکه ای از آن را برمی داشت
مرهمی بر دل تنگم می شد...
اما امشب دیدم...
هیچ کس هیچ نگفت غصه ام را نشنید...
از خودم می پرسم
آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم کمتر است؟
دل سخت شکست اما،
هیچ کس هیچ نگفت و نپرسید چرا
------------------------
دیروزدر دادگاه دلم مغز من قاضی بود ،
متّهم قلبم بود
جرم من عاشقی بود ،
عشق من یاد تو بود ،
حقّ من اعدام بود
اینروزا احساس می کنم
که دیگه درد نبودنت رو نمیشه تحمل کرد.
حتی اگه بخوام هم دیگه نمی تونم .
نه نمی تونم .. آخ خدا ، خیلی خستم ..خیلی....
تک فرشتهً وجودم،
اگر چه از تو دورم ،
اما ریسمان محبت تو را به من وصل کرده است.
پادشاه سرزمین تنهاییم،
تک نوازندهً غربت دور اندازهً وسعت تنهاییم
<دوستت دارم>>
به اندازهً همهً آن روزهایی
که حسرت نبودنت دیوانه ام کرده بود
<< دوستت دارم >>
کاشکی دوست داشتن نشان دادنی بود
تا به تو نشان می دادم که چقدر
<< دوستت دارم>>
شاید این آخرین ترانه ام باشد
و شاید مهربانترین قسمت اندیشه ام ....
گم شده است همه نقشه هایم ...
خود را کودکی حس می کنم
که میان اسباب بازیهایش گم شده است ...
همیشه دلم می خواست
که بذر محبت درباغچه خانمان بکارم و عشق درو کنم ...
می بینی ؟ لحنم چه ساده شده است ؟
ذهنم خسته است و چشمم تمنای خواب دارد ...
نه خواب آشفته !
ای کاش می شد به دوردستها سفر کنم
با کسی که دلش از سنگ نمی شد ...
کاش می شد با کسی کنار آتش بایستم
که دلش برف زمستان نبود ....
کاش مرا کسی با خود می برد ... .. ..
کاش دلم ناامید نمی شد ..
کاش تو هم مرا تنها نمی گذاشتی ...
کاش از سر بیقراری واژه هم از من فرار نمی کرد
|