-
الان فقط مال خودم نیستم
یکشنبه 2 بهمنماه سال 1384 02:12
پروردگارا! در این جهان آرزو چرا کلبه ی کوچکی که جز دل نام ندارد نصیب من کرده ای ؟ کاشانه ی محقری که در برابر طوفان حوادث استقامتی ندارد. کلبه خونینی که جز تقدیر را در آن راهی نیست. خانه ی ویرانی که در آن جز اشک و صبر همدم و مونسی را صاحب نیست. دیرگاهی بود که آرزومی کردم تو را ببینم , تورا به آنچه زیباست تشبیه می کردم...
-
چترامون رو بی هیچ خجالتی باز می کنیم؟
شنبه 1 بهمنماه سال 1384 16:19
_ با بارش چند روزه بارون منم زنده شدم. چندوقت بود حس نوشتن نداشتم. دیگه مثل سابق حوصله نوشتنو ندارم. خیلی زیر بارون راه رفتم. یادمه زیر بارون عشق رو شناختم.کاش قلبامون به پاکی بارون بود.همه میگیم عاشق بارون هستیم ولی چرا وقتی باریدن میگیره چترامون رو بی هیچ خجالتی باز می کنیم؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 بهمنماه سال 1384 16:16
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 بهمنماه سال 1384 12:14
وقتی میدانیم که از زندگی چه میخواهیم و خود را آماده عمل میکنیم، باز هم مانعی برای عبور میبینیم و آن اراده خطر کردن است هر برنامه اقدام و عمل مخاطرات و هزینه های در بر دارد، اما این مخاطرات و هزینه ها به مراتب از مخاطرات و هزینه های بلند مدت راحت نشستن و کاری نکردن کمتر است. .پس باید برای رسیدن به موفقیت ریسک را پذیرفت...
-
حسرت به یاد داشتن
شنبه 1 بهمنماه سال 1384 12:09
حسرت به یاد داشتن تاریخ تولدم توسط تو را هزار بار نوشته و التماس کردم. حالم شبیه آنانی است که فقط خودشان تولدشان را می دانند و از امسال تصمیم دارند خودشان هم از قصد آن را فراموش کنند یا لااقل وانمود کنند که یادشان نیست به دنیا آمده اند. تو حق داشتی که فکر نکنی اصلا باید اتفاقی را به کسی در این روز تبریک بگویی. اصلا...
-
بستنی.................!!!
جمعه 30 دیماه سال 1384 04:54
-
آه ،چه شبها که سکوت فراق
جمعه 30 دیماه سال 1384 04:51
آه ،چه شبها که سکوت فراق از پشت پرده های سیاه عیان می شد چشم ستاره شد و نور ماه درهم شد و محو شد و نهان می شد گویی که آن سیاه آسمان نسیم مست با او در مدارا بود هنوز آنشب نگاه خسته ای ببام خانه های شهر پیدا بود افق خالیست اما من پر از از ابرم درختی در کنار راه می روید در ان سوی چشم انتظاریها درختی در کنارم راه می پوید...
-
نیمه شب بود و غمی تازه نفس
جمعه 30 دیماه سال 1384 04:23
نیمه شب بود و غمی تازه نفس ره خوابم زد و ماندم بیدار ریخت از پرتو لرزاننده شمع سایة دسته گلی بر دیوار همه گل بود، ولی روح نداشت! سایه ای مضطرب و لرزان بود چهره ای سرد و غم انگیز و سیاه گوئیا مرده سرگردان بود! شمع خاموش شد از تندی باد اثر از سایه به دیوار نماند کس نپرسید: کجا رفت؟ که بود؟ که دمی چند در اینجا گذراند!...
-
خدایا
جمعه 30 دیماه سال 1384 04:17
خدایا احساس می کنم زود عادت می کنم و گاهی به اشتباه اسم آنرا دوست داشتن می گذارم. خدایا، می ترسم از اینکه به گناه کاری که نفسم آنرا صحیح می خواند و دلم از آن می ترسد و عقلم به آن شک دارد، در آتش بی مهری ات بسوزم. خدایا، می دانم تمام لحظه هایم با توست. می دانم تنها تویی که مرا فراموش نمی کنی. می دانم که اگر بارها...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 دیماه سال 1384 00:37
خدایا خدایا ای توئی که با این روشنایی های خفیف ذهن مرا روشن می کنی توئی که در وجودم آرزوی مبهم و ناشناخته ای رابرای رفتن و دور شدن از اینجا بر میانگیزی اما شهامت و قدرت ان را به من نمی دهی از تو اطاعت می کنم.خدایا هر کاری را که خواست خود توست با من بکن. وقتیکه دست تو مرا میکشد و بسوئی میبرد فکر و روح من از به خود...
-
دلتنگی هایی که دلچسب نیستند
پنجشنبه 29 دیماه سال 1384 15:46
دلتنگی هایی که دلچسب نیستند هیچ ندارم که بنویسم. دلتنگی هایم دیگر حال و هوای سابق را ندارند دیگر مثل سابق دلم صاف و زلال نیست. دیگر این رمضان هم طعم سابق را ندارد آه چه بر سر من آمده است؟ صیادم را بگویید به شکارم بییاید ، من بس نشسته ام تا بیابد مرا
-
عشوه گریهایت
پنجشنبه 29 دیماه سال 1384 15:45
عشوه گریهایت آن شب تو در زیر نور مهتاب می رقصیدی . تو برهنه بودی و من هم. اما تو بی هیچ شرمی می چرخیدی و می رقصیدی و من از شرم برهنگی ام بر پشت تخته سنگی پنهان که مبادا ببینی مرا من تماشاگرت بودم و تو عشوه گر چرخیدی و رقصیدی و عشوه گری کردی و مرا بی خود از خویشتن به معرکه کشاندی ولی آنگاه که من شرمم را به کناری نهادم...
-
فسردگی من
پنجشنبه 29 دیماه سال 1384 15:35
فسردگی من افسون دلم بیش از این هم فسرده تر خواهد شد؟ هر چه از این روزمرگیها می نالم بیشتر در آنها فرو می روم!!! چند شبی است که جز برای خوابیدن به خانه نمی آیم مجالی برای درس خواندن هم نمی یابم چه رسد به آنکه پنجه ای بر سه تار برم، یا حافظی بخوانم ، نوایی را بشنوم ، یا حتی بیتی بخوانم حتی مجال این را نمی یابم که اندکی...
-
ستاره هنوز بیداری بازم امشب خواب نداری
پنجشنبه 29 دیماه سال 1384 03:55
ستاره هنوز بیداری بازم امشب خواب نداری نکنه تو هم مثل من عاشقی چشم انتظاری نکنه تو هم تو شبها خسته از غبار جاده خواب مهتاب و میبینی که میاد پای پیاده نکنه هجوم ابرا تو رو هم از ما بگیره ستاره برای بودن دیگه فردا خیلی دیره حالا که خورشید طلسم قلعه ی سنگی خوابه تو نگو عشقا دروغه تو نگو دنیا سرابه با کدوم بهونه باید شب و...
-
هم صدا
پنجشنبه 29 دیماه سال 1384 03:52
هم صدا اگه هم صدا بودی اگه هم صدام بودی هیچ کی حریفم نمی شد کوه اگه رو شونه هام بود کمرم خم نمی شد تو اگه خواسته بودی ، آخ تو اگه خواسته بودی تو اگه مونده بودی موندنی ترین بودم ، عمر صدام کم نمی شد اگه هم صدا بودی ، اگه هم صدام بودی هیچ کی حریفم نمی شد کوه اگه رو شونه هام بود ، کمرم خم نمی شد اگه زخمی می شدم به دست...
-
کاش تو
پنجشنبه 29 دیماه سال 1384 03:43
کاش تو آن درخت سبزی بودی که با گشودن پنجره و دیدن تو دلشاد می شدم... اما نه در پاییز و زمستان درختان سبز نیستند. پس شاید تو را از یاد ببرم. کاش تو آن آسمان آبی بودی که با دیدن تو به آرامش میرسیدم... اما نه آسمان گاهی ابری و دلگیر است.پس نمی خواهم تو را دلگیر ببینم. کاش تو آن خورشید بودی که با نور خود به روحم گرما و...
-
چند جمله طلایی
چهارشنبه 28 دیماه سال 1384 20:32
چند جمله طلایی ا فکار و اندیشه هایتان به معنای واقعی منبع و منشا یکایک رویدادهای زندگی شما به شمار می روند و از طریق افکار و اندیشه هاست که روابط خویش را تعیین می کنید. شما نمی توانید به ماورای مردمک چشم انسان ها نفوذ کنید و خود را جای آن ها قرا دهید،فقط با افکار آن ها می توانید آنان را طبقه بندی کنید. توانایی تسلط بر...
-
جمله عاشقانه
چهارشنبه 28 دیماه سال 1384 20:29
عشق از دید حاج آقا : استغفرالله باز از این حرفهای بی ناموسی زد (جمله عاشقانه: خداوند همه جوانها را به راه راست هدایت کند) ی. عشق از دید دختر حاج آقا: آه ... خدای من یعنی میشه بدون اینکه بابام بفهمه من عاشق بشم. (جمله عاشقانه: ندارد) عشق از دید یه ریاضی دان : عشق یعنی دوست داشتن بدون فرمول . (جمله عاشقانه: آه عزیزم به...
-
حوالی
چهارشنبه 28 دیماه سال 1384 12:45
حوالی گرگ ومیش هوا بود که خوابم هراسان شد ..سرت بر شانه غریبانه ای شانه های من که شکست حالا نوبت کدام شانه است نفرین بر چشمانت کاش فقط خواب بود نگاهی بکن ببین نشکسته ام هنوز پنداشتی مرا بیم رفتن توست؟ خود را چه پنداشتی ؟ نه تفاله ای هستی که به نفرینی نمی ارزی و من خواستن تو را چنان نخواستم که ترا و آرزوهایم را یکجا...
-
دوست داشتن تو،
چهارشنبه 28 دیماه سال 1384 12:37
دوست داشتن تو، Loving you is as natural به سادگی دوست داشتن غروب، as loving sunsets رنگین کمانها و بارانهای بهاری است، rainbows and Aprill showers چه،همه وهمه از زیبایی سرشارند. For they are all simply beautiful. __Stephen Taff
-
افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند،
چهارشنبه 28 دیماه سال 1384 12:32
افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام میدهند شاید بزرگترین نشانه بلوغ رسیدن به مرحله ای از زندگی باشد که ما خودمان را در آغوش بگیریم، توانها و ضعفهای خود را یکسان بدانیم و آن را بپذیریم و آگاه باشیم که ما تمام چیزی هستیم که داریم. ما حق خوشبخت بودن و داشتن زندگی ساده و قدرت عوض...
-
جهان
چهارشنبه 28 دیماه سال 1384 12:30
جهان این جهان است جهانی بس فانی همه در گریزند و در پی نانی جهانی که نابود شود هرآنی نزدش ارزشی نیست پیری و جوانی جهانی پراز کمبود زمانی مردمی اندر آن با عشقی زبانی جهانی از بی وفایی سگانی که ندارند خبر از عالم کانی جهانی پراز جنگ و پراز جانی فریادی بی امان اما زندانی جهانی غمگین ز پرواز یارانی که جان دادند و رفتند چو...
-
هر که عاشق شد جفا بسیار می باید کشید
چهارشنبه 28 دیماه سال 1384 04:44
هر که عاشق شد جفا بسیار می باید کشید بهر یک گل منت سد خوار می باید کشـــید من به مرگ خود راضیم اما از بخــــــت بدم برای اجل نیز ناز می باید کشـــــــــــــــید رسم زندگی این است یک روز کسی را دوست داری و روز بعد تنهایی به همین سادگی! او رفته است و همه چیز تمام شده است مثل یک مهمانی که به آخر می رسد و تو به حال خود...
-
ای قوم اگر سنگ ببندم شکمم را
چهارشنبه 28 دیماه سال 1384 04:23
ای قوم اگر سنگ ببندم شکمم را حاشا که به نانی بفروشم قلمم را با مردم آینده بگویید ، بسازند از تیغه شمشیر، ضریح حرمم را با من سخن از مرگ نگویید، که دیدم صد سال جلوتر ز وجودم، عدمم را د لم گرفت دلم گرفت از آسمون، هم از زمین هم از زمون تو زندگیم چقدر غمه، دلم گرفته از همه ای روزگار لعنتی، تلخه بهت هر چی بگم من به زمین و...
-
باز بی تو تا ابد بارانیم
چهارشنبه 28 دیماه سال 1384 03:22
باز بی تو تا ابد بارانیم در حصار عشق تو زندانیم باز امشب دل صدایت میکند با تب عشق آشنایت میکند باز امشب کوچه پر از یاس شد آسمان دل پر از احساس شد باز چشمانم به راهت مانده است بی تو می دانم که قلبم مرده است باز لبهایم غزل خوانت شده عاشق پیدا و نهانت شده باز بی تو تا ابد بارانیم در حصار عشق تو زندانیم
-
زندگی یعنی برگ یک کتاب
سهشنبه 27 دیماه سال 1384 15:21
زندگی یعنی برگ یک کتاب "یاس زرد" میتوان در گوشه ای خاموش و سرد مشعلی از مهربانی برفروخت میتوان یک شب به قلب شب بتاخت سینه ی شب را شکافت ماه را ازاد کرد میتوان با اب چشم زنگ دلها را زدود میتوان دستی گرفت میتوان راهی نمود میتوان در دفتر ذهن کسی جاودان شد...با شکوه... دست در دست نسیم پای در راه طلوع میتوان تا کوه نور ره...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 دیماه سال 1384 15:06
ما به جامت شربت جان ریختیم ما به شعرت شور عرفان ریختیم روشنی ها از چراغ عشق ماست بر کسی تابد که داغ عشق ماست دوستان این نور مهتاب از کجاست ؟ در تن من جان بیتاب از کجاست ؟ در سکوت شب دلم پر میزند دست یاری حلقه بر در می زند شب بر آرم ناله در کوی سکوت عالمی دارد هیاهوی سکوت برگ ها در ذکر و گل ها در نماز مرغ شب حق حق زنان...
-
دوستت دارم
سهشنبه 27 دیماه سال 1384 14:07
تقدیم به نگاهی که مرا مجذوب خود کرد ... خیلی ... خیلی ... خیلی دوستت دارم ...یک نفر ...یک جایی تمام رؤیایش لبخند توست وزمانی که به تو فکر میکنه احساس میکنه که زندگی واقعا با ارزشه پس هر گاه احساس تنهایی کردی این حقیقت رو به خاطر داشته باش. ...یک نفر ...یک جایی در حال فکر کردن به توست .
-
Love does not dominate
سهشنبه 27 دیماه سال 1384 14:01
عشق چیره نمی شود، L ove does not dominate عشق می پرورد. . it cultivates عشق توان آن دارد، Love has power to give in a که در یک لحظه آن کند، moment what toil can scarcely که رنج به سختی می تواند در یک عمر فراهم آورد. Reach in an age. از این که در کنارم هستی،بسیار شادمانم. I am so glad that you are here بودنت یاریم می...
-
در کوچه باغ
دوشنبه 26 دیماه سال 1384 18:32
در کوچه باغ پر طراوت اندوههایم که از صدای شکیب خنده های تو آکنده است تو زیباترین پرنده عشقی هستی که بر برفهای خوشبختی من تکیه زدی،بگذار بر صفحه تاریک و بی رنگ زندگی ام تنها عطر و بوی تو پاشیده شود که آن گاه در زیر باران پر طراوت دوستی بر سجده گاه پیشانی ات بوسه زنم،چرا که من از تمامی چشمها تنها چشمان تو را برگزیده ام