-
فراموشم کن اما....
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 01:53
فراموشم کن اما.... همیشه از این می ترسیدم که روزی فرا رسد که دیگر در قلبت جایی نداشته باشم... همیشه می ترسیدم تو روزی عشقم و آن قلبی که دیوانه تو هست را فراموش کنی ... همیشه میترسیدم که به آن وعده هایی که به من دادی عمل نکنی و همه را فراموش کنی... اینک نیز من گل خشکیده ای هستم که برای تو زمانی زیباترین گل در باغچه...
-
تک ستاره آسمونم
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1385 13:15
میدانی چگونه دوستت دارم؟ مثل احساس بعد از دعا ! . . . دوری از تو چه ناگوار است و من در حسرت دیدار تو ... با تمام وجود فریاد می زنم فریاد .... . . . عزیز من درکم کن! من تمام تو را دوست دارم... از چشم ها تا پاها تا ناخن ها تا درونت و تمامی آن روشنایی را که با خود داری آزارم نداده ای فقط در انتظارم گذاشته ای . . . رنجی...
-
ماه خاموش
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1385 13:52
پشت کدامین لحظه بن بست جا ماندی تا ببینی دختری اینجا می خواست در تنهایی خویش آسمانش را با تو قسمت کند ؟ وسعت آسمان تو آنقدر بزرگ بود که حتی تجسم آسمان کوچک من در آن گم شد . .. هیچ کس ندانست در بی پناهی شبهای تاریکم چگونه قلبم پر از احساس وآسمانم پراز ستاره بود... و من چقدر بر حقیقی بودنش برخود میبالیدم... اما ! شاید...
-
گل همیشه بهارم
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1385 13:30
دیشب در فکر تو بودم که یه قطره اشک از چشمام جاری شد از اشک پرسیدم چرا اومدی ؟ گفت توی چشمات کسی هست که دیگر جای من آنجا نیست.! . . . دلم را که مرور می کنم می بینم تمام آن از آن توست و فقط نقطه ای از آن خودم. بر آن نقطه هم میخ می کوبم و قاب عکس ترا آویزان می کنم.... . . . . به خیال کدامین آرزو نگاهت را، که معنای تمام...
-
دختری از جنس آسمان
چهارشنبه 20 دیماه سال 1385 20:46
سلام و خداحافظ امروز اومدم تا یه کم درد دل کنم و برم خسته ام ازاین دنیای مجازی ازاین دنیای واقعی دنیایی که دیگه هیچ اثری ازمهرو وفا و صمیمیت توش نیست ازدنیایی که هرروز رو به زوال میره ازاین سفره که پهن شده و همه به دنبال چپاول و غارتشن دنیایی که دیگه هیچ کس به دیگران فکر نمیکنه ازاون سفره ای که نوشیدنیش خون بی گناهاش...
-
تک ستاره من
چهارشنبه 20 دیماه سال 1385 20:23
عشق تنها برای یک بار می اید و برای تمام عمرش می اید عشق همان بود که به تو ورزیدم حقیقتا همان یک بار و از بس بدان اویختم تا همیشه همه ی زندگی ام با ان بیش خواهد رفت پس تا همیشه عا شقت می مانم ساعت هاست که در فکر توام توی این خلوت تاریک و خموش قلمی در دستم که به غمگینی من افسرده ست و من اینجا تنها به تو می اندیشم به تو...
-
ماه من
سهشنبه 28 آذرماه سال 1385 18:03
آنگونه عاشقم که حرمت مجنون را احساس می کنم ، آنگونه عاشقم که نیستان را یکجا هوای زمزمه دارم ، آنگونه عاشقم که هر نفسم شعر است ، زیبا ، چشم تو شعر ، چشم تو شاعر است ، من دزد شعرهای چشم تو هستم زیبا، از من مگیر چشم . ای معشوقه نادیده من؛دفترم را باز کردم تا بنویسم از نگاه همیشه منتظرم؛ ازچشمان بارانیم از بوسه های نشکفته...
-
معراج
سهشنبه 21 آذرماه سال 1385 12:57
این مثنوی حدیث پریشانی من است بشنو که سوزنامه ویرانی من است امشب نه اینکه شام غریبان گرفته ام بلکه به یمن آمدنت جان گرفته ام گفتی غزل بگو -غزلم-شور و حال مرد بعد از تو حس شعر فنا شد خیال مرد گفتم مرو که تیره شود زندگانیم با رفتنت به خاک سیه میکشانیم گفتی زمین مجال رسیدن نمیدهد بر چشم باز فرصت دیدن نمیدهد وقتی نقاب...
-
روز مرگ من نزدیک است
سهشنبه 21 آذرماه سال 1385 00:12
می نویسم ، می نویسم از تو تـا تن کــاغــذ مـن جـــــا دارد با تو از حادثه هـا خواهـم گفت گریه .... این گریه اگر بگذارد وقتی که خورشید به پیشواز شب می رود و کوچه از آخرین عابر تهی می شود ، من با کوله باری از غم و درد می روم و تو را با تمام خاطرات دیرین در میان کوچه های ساکت شب تنها میگذارم اما بدان نبض خاطرم هر لحظه به...
-
عشق نادیده من
دوشنبه 20 آذرماه سال 1385 08:52
اگر همه کلمه ها با من قهر کنند اگر هیچ خودکاری با من همراه نشود اگر شب ستاره هایش را از من پنهان کند اگر ماه دیگر قدم در اتاقم نگذارد اگر درختها و گلها عطرشان را از من دریغ کنند تاب می آورم و صبوری پیشه می کنم اگر آسمان جای خود را با زمین عوض کند اگر دریاها سنگ شوند و کوه ها آب اگر جنگلها یخ بزنند و پرنده ها بالهایشان...
-
دلم گرفت
دوشنبه 20 آذرماه سال 1385 01:55
امشب می خو اهم با کلمات تو رو نقاشی کنم حواست به عبور ثانیه ها هست؟!! لحظه ها بوی باران می دهند ... و در امتداد این دلواپسی ها باز هم من و تو , ما .... امشب تمام منظره های کوچه خیالم را به منظره چشمانت باز میکنم ماه من امشب قاصدک خبری هستم !! آمده ام دعوتت کنم به مهمانی ! به پایان گریه ها و آغاز آبی ترین لبخند ها ......
-
چگونه فراموشت کنم تو را ...
دوشنبه 20 آذرماه سال 1385 00:06
چگونه فراموشت کنم تو را که از خرابه های بی کسی به قصر سپید عشق هدایتم کردی . عاشقی بی قرار و یاری باوفا برای خویش ساختی . آهو بره ای شدی که دوستی گرگ را پذیرفتی و برای اشکهای او شانه هایت را ارزانی داشتی و با صداقت عاشقانه ات دلش را به دست آوردی . چگونه فراموشت کنم تو را که سالها در خیالم سایه ات را می دیدم و طپش قلبت...
-
باور نکردم رفتنت بیداد دل شکستنت
شنبه 18 آذرماه سال 1385 00:54
ناباوری از حد گذشت نبض زمین ناگه شکست نشکفته ها پرپر شدند ناگفته ها دردی شدند هر خاطره جانی گرفت افسانه ای از هم نوشت تو غربت یه نیمه شب افسانه ام در هم شکست افسانه ام قصه نبود قصه پر غصه نبود گفتی که از من کن حذر عشق مرا از سر به در گفتم مگو لیلا ترین مجنون منم دستم بگیر گفتی که لیلا رفتنی است زنجیر عشق گسستنی است...
-
من تنها می خواستم...
پنجشنبه 16 آذرماه سال 1385 00:29
من تنها می خواستم چشمهای تو را داشته باشم. من تنها می خواستم چند صباحی قلبت را به امانت بگیرم. اما این خواسته قلبی من نبود شاید در ابتدا. تقدیر این قرعه را به من دیوانه سپرد. من می خواستم دستهایت را داشته باشم تا با آنها از چشمه جوشان محبت جرعه ای بنوشم اما تو از سپردن آن سرباز زدی. من تنها می خواستم برای دلت قصری از...
-
خسته ام از روزهای بی تو...
چهارشنبه 15 آذرماه سال 1385 12:00
می دانی که مدتی است دلتنگت هستم... زمانی که نامه ی دلم را برایت خواندم تو مُهر نامت را بر دلم زدی و به چشم برهم زدنی جاودانه شدی در قلبم وآن هنگام که جسم و روحم در تسخیر ِ چشمان ِ سبزت آباد می شدند هیچ رهگذری به من نگفت که با زردی نبودن ِ چشمانت چه کنم... چقدر زود دوباره پاییز شد فصلی که احساس ِ تو در هوا می پیچد......
-
من شبنم خواب آلود یک ستاره ام
چهارشنبه 15 آذرماه سال 1385 10:45
این روزها عشق و عاشقی ها کاملا حساب شده ست. بیشتر ما سعی می کنیم در مورد کسی فکر کنیم که شرایطش عالی باشه! اگر پسری می خواد عاشق دختری بشه اول تحقیق می کنه ببینه دختر خانم سر کار میره یا نه؟ اگر میره چقدر حقوق می گیره؟ یا نه اصلا بذار ببینم پدرش چه کاره هست؟ بذار ببینم چند تا بچه اند؟ با با ش وضع مالیش خوبه اشکال...
-
ماه من
چهارشنبه 15 آذرماه سال 1385 09:53
مرا عهدیست با ماهی،که آن ماه ماهِ من باشد مرا قولیست با جانان ،که جانان جانِ من باشد دوستت می دارم بی آنکه بخواهم ات.... . . . دلم برای خودم تنگ شده برای همه روزهایی که نبودم برای همه روزهایی که خاطره شده برام برای زمانی که هنوز به دنیا نیومده بودم برای بچگی ام ، برای زمانی که عاشق نبودم... دلم می خواد یه جا باشم به...
-
این سکوت شکسته در قلبم صدایم را اشک گونه فریاد می زند!!
سهشنبه 14 آذرماه سال 1385 09:09
وقتی در تنهایی خودم قدم می زنم خاطرات با تو بودن ، آرامشم را به هم میزند چه پریشانی لذت بخشی ست دلتنگ تو بودن دلم برای شنیدن صدایت تنگ شده .. برای دیدنت ... دیشب در خواب منتظر آمدنت بودم، اما به خوابم هم نیامدی و درد انتظار را در خواب هم حس کردم... ای سفر کرده از دیار من ای مرکب سوار عشق دیروزم و ای قبله گاه خاک...
-
رفتنت موج غریبیست که دل می شکند....
جمعه 10 آذرماه سال 1385 20:20
با حالتی غریب و دلی شکسته ؛ کنار شقایقهای راه چمباتمه زده ام ؛ خورشید نیز رو به سرخی دارد . و چه غمگین غروب میکند و بغض نهان مرا آشکار می سازد ؛ باز دلگیرم از نیامدنت !!! کاش زودتر برگردی ... . . . همیشه مهم تو بودی اگه غروری بود برای تو بود اگه احساسی بود باز هم برای تو بود و من قانع به یه نگاه تو بودم نگاهی که همیشه...
-
ماه و خدا
پنجشنبه 9 آذرماه سال 1385 08:58
خدایا! از عظمت مهربانیت در حیرتم . چگونه به من محبت میکنی در حالی که در سرزمین وجودم فصل سرد شیطانی حاکم است. خدایا! سجده میکنم در برابرت که اینقدر در برابر من و گناهان من صبوری. کمکم کن تا این مهربانی هایت را درک کنم. . . . گاهی شبا گریه کنون میام در خونه ی تو داد می زنم می گم منم عاشقه دیونه ی تو می گم منم اون که...
-
چقدر خوشبختم !
سهشنبه 7 آذرماه سال 1385 13:56
چقدر خوشبختم ! می توانم بنویسم: آسمان آبی ست ! می توانم بخندم فکر کنم گریه کنم ... می توانم در دلم به ابر و باد بد بگویم ! می توانم عکس ِ سیاه و سفید تو را ببوسم و باور کنم که در آنسوی سواحل ِ رؤیا با تماس ِ نابهنگام گرمایی به گونه ات از خواب می پری ! می توانم هزار مرتبه نام تو را زیر لب تکرار کنم می توانم روزنامه...
-
دلتنگی
دوشنبه 6 آذرماه سال 1385 23:29
میان کوچه می پیچد صدای پای دلتنگی به جانم می زند آتش غم شبهای دلتنگی چنان وامانده ام در خود که از من می گریزد غم منم تصویر تنهایی منم معنای دلتنگی چه می پرسی زحال من؟ که من تفسیر اندوهم سرم ماوای سوداها دلم صحرای دلتنگی در آن ساعت که چشمانت به خوابی خوش فرو رفت میان کوچه های شب شدم همپای دلتنگی شبی تا صبح با یادت...
-
حس تنهایی
یکشنبه 5 آذرماه سال 1385 16:31
حس سقوط دارم و حس تنهایی هیچ به چشمان کودکان گمشده در شلوغی های خیابان توجه کرده اید ؟ و من در آینه دیدمشان چشمانی که فریاد میزدند گم شده ایم راه من تاریک است روشنی از دور دست باز مرا سوی خویش می خواند و من به زخم های پای خویش می نگرم و کور کورانه به دنبال کوره راه ها هستم و من به همه ی فانوس داران حسرت میخورم من به...
-
دختری از آسمان
یکشنبه 5 آذرماه سال 1385 09:04
-
تابوت و تبر
شنبه 4 آذرماه سال 1385 13:27
واینک ... این منم نفس عمیق محبث شده توانستم...! به تبرم می نگرم... فراتر از دوست داشتن رنگش را می پسندم فراتر از رنگش می بویمش ... تعفنیست زنگ زده تعفن! نه از تبر است که تبر حاصل زمان است برو! برو! در زیر تخت من چمدانم را می یابی رمز آن 666 می توانی ... انگشتانم را آماده کرده ام شهوت تبر را می بویم بویش آشناست...
-
یک نفر از دور می آید
شنبه 4 آذرماه سال 1385 02:45
یک نفر از دور می آید یک نفر دارد سکوت مبهم این کوچه را با گامهای خود می آشوبد یک نفر دارد فضای کوچه را با عطر خود آغشته می سازد با قدمهای بلند و نرم با نگاهی سرکش و مغرور ای نفس های شکسته، ای طپش ها ای تن سرشار خواهشها ای تمامی ترجمان بازگشت او ای دل بی تاب و نا آرام لحظه ای ، آرام کاش هرگز او نمی آمد کاش هرگز سایه او...
-
نفس باغچه ـــــ عصر خزان
جمعه 3 آذرماه سال 1385 07:35
من که آرام آرام آمده ام از پس دیوار بلند تردید با خیال لمس بال یک پروانه با نگاهی که پر از واژه عشق است هنوز و دلی مالامل از اندوه گام های لرزان و نگاهی که هراسان است از تاریکی قفسی ساخته اند از بدنم با رگ و ریشه طاعونی سرب و آهن بازکن پنجره ای رو به دلم به تماشا بنشینم یک آن نفس باغچه را . . من در این, غوغای آرام...
-
نام دیگر من ....
پنجشنبه 2 آذرماه سال 1385 04:41
دردهای من جامه نیستند تا ز تن در آورم چامه و چکامه نیستند تا به رشته ی سخن در آورم نعره نیستند تا ز نای جان براورم دردهای من نگفتنی دردهای من نهفتنی است دردهای من گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست درد مردم زمانه است مردمی که کفشهایشان درد می کند جلد کهنه ی شناسنامه هایشان درد می کند من ولی تمام استخوان بودنم لحظه ی ساده...
-
زندگی حرف تازه ای ندارد
پنجشنبه 2 آذرماه سال 1385 04:14
من و سایه ی بی دریغ شب گفتی زیر نور ماه که راه می روی، تنها نیستی سایه ات سیگار می کشدو تو خاکسترش را می تکانی. سال ها و شاید قرن ها از همین یک ثانیه ی قبل می گذرد. و من با خودم فکر می کنم. برای منی که بیشتر یک سایه ام تا یک سیگار چه کسی قدم می زند و چه کسی خاکسترم را می تکاند؟ چه کسی سوت می زند یا برای همیشه می میرد؟...
-
بی خیال
پنجشنبه 2 آذرماه سال 1385 03:58
بی خیال از قصه ی مرگ صدام .. بی خیال از اینکه بارون چشام .. بی خیال از این شکارِ دل تو .. هدفش گم شده ایی تیره نگاه .. بی خیال از اینکه من پای عشقت جون میدم .. بدون اینو یه روزی عشق و بهت نشون میدم .. بدون از دوریت نمی میره دلم .. از دل سرد تو میمیره دلم .. رو دلم اینهمه سنگینی نکن .. روزای خوبم و بارونی نکن .. بی...