-
آسمان مال من است
جمعه 6 مردادماه سال 1385 00:40
هر کجا هستم ، باشم آسمان مال من است پنجره ، فکر ،هوا،عشق ، زمین مال من است چه اهمیت دارد گاه اگر می رویند قارچ های غربت...
-
غم ماه
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1385 22:59
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی کاهش جان تو من دارم . من می دانم که تو از دوری خورشید چه ها می بینی تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من سر راحت ننهــــــادی به سر بالینی هر شب از حسرت ماهی یک دامن اشک تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی همه در چشمه مهتاب غم از دل شویند امشب ای مه تو هم از طالع...
-
هنوز دوستش داری...
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1385 22:44
چه قدر سخته تو چشمای کسی که تمام عشقت رو ازت گرفته و به جاش یه زخم همیشگی رو به قلبت هدیه داده زل بزنی و به جای اینکه لبریز کینه و نفرت بشی حس کنی که هنوز دوستش داری . چه قدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده . چه قدر سخته تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی اما وقتی...
-
یاد تو ...
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1385 22:40
پنداشتی آتش عشقی که در دلم افروختی به نسیمی خاموش میشود؟ تو ندانستی که دستان سردمن جویای گرمی تپشهای قلب تو بود ؟ و یا تو ندانستی که عشق من،نه هوس که تجلی رویای وفای بی ریای تو بود ؟ تو بنیادم را به غم ، گفتارم را به غم و نفسهایم را به آه آمیختی من ، تو را به سرنوشت... نامت را به یاد ... و خاطره ات را به باد می...
-
من عشق را از وقتی که تو رفتی ادراک می کنم...
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1385 22:30
من معنی بودن را از نبودن تو احساس می کنم من ثانیه ها را با لحظه های تنهایی خود معنی می کنم من روز را با طلوع چشم خمار تو پیدا می کنم من عشق را از وقتی که تو رفتی ادراک می کنم...
-
شوق حضورت ...
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1385 22:26
می دانم قایق پوسیده عمر مرا به ساحل چشمان تو نمی رساند اقیانوس بی کران عشقت مواج است و طولانی سرانجام خواهم مرد پس بگذار در ساحل خیالت سر بر زانوانت بگذارم واز شوق حضورت بمیرم …
-
مرگ امواج
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1385 22:21
از دریا پرسیدم: این امواج دیوانه ی تو از کرانه ها چه می خواهند؟ چرا ایشان پریشان و در به در به کرانه های از همه جا بی خبر می زنند؟ دریا در مقابل سوالم گریست. امواج هم گریستند. آنوقت دریا گفت: که طعمه ی مرگ تنها آدمیان نیستند. امواج هم مثل آدمها می میرند. این امواج زنده هستند که لاشه امواج مرده را شیون کنان به گورستان...
-
ستاره ...
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1385 18:57
حتما" برات پیش اومده وقتی داری به آسمون نگاه میکنی یکی ازت بپرسه دوست داری کدوم ستاره ستاره تو باشه ؟ اکثره آدما میگن : اون پر نورترین ستاره .... ولی یادت باشه اونی که از همه پر نورتره علاوه بر تو چشم خیلی های دیگه هم دنبالشه .... به ستاره ای خیره شو که اگه کم نوره حداقل خیالت راحته که فقط چشم خودت دنبالشه ...
-
عشق من
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1385 18:42
زیبا ترین گل با اولین باد پاییزی پرپر شد. با وفاترین دوست به مرور زمان بی وفا شد. این پرپر شدن از گل نیست از طبیعت است و این بی وفایی از دوست نیست از روزگار است **** خوش به حال آسمون که هر وقت دلش بگیره بی بهونه می باره ... به کسی توجه نمی کنه ... از کسی خجالت نمی کشه ... می باره و می باره و ... اونقدر می باره تا آبی...
-
دوستت دارم تا ابد تک ستاره قلب من
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1385 18:34
دوستت دارم بی کسی رو برای سکوتش دوست دارم سکوت رو برای آرامشش دوست دارم و آرامش رو برای داشتن تو دوست دارم و تو رو برای عشقت دوست دارم عشقت رو برای به تو رسیدن دوست دارم عشقت رو ، وجودت رو دوست دارم ولی شاید تو ... منو دوست نداشته باشی شاید ... باید .... حتما .... احتمالا ... وقتی که تو نیستی کدومش رو باور کنم وقتی تو...
-
غم من
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1385 20:22
کاش غم من توفان سهمگینی بود و من چون مرغ توفان خود را به چشم او می سپردم ولی افسوس که غم من چون جویبار صافی است که همچنان می رود و دل مرا چون برگ مرده ای همراه خود می برد.
-
مراقب عشق باشید
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1385 20:16
عشق، تن به فراموشی نمی سپارد مگر یک بار برای همیشه ! جام بلور، فقط یک بار می شکند، می توان شکسته اش را تکه هایش را نگه داشت اما .... شکسته های جام، آن تکه های تیز و برنده دیگر جام نیست ! احتیاط باید کرد. همه چیز کهنه می شود و اگر کمی کوتاهی کنیم عشق نیز .... بهانه ها جای حس عاشقانه را " خوب " می گیرند !!! وای .... خدا...
-
رویای من
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1385 19:08
کبوتر سفیدی ،روی شاخه درخت جنگلی،بی جفت نشسته بود . وگریه می کردو مرا با نغمه ای حزین صدا می کرد. به من گفت: ای عاشق بی قرار! به پیغام من گوش بسپار! برتری از آن کسی است که از دیگران پیشی بگیرد. پیش از آن که او را بخوانند،پاسخ دهد. قبل از آن که بپرسند.پیش از آن که بگیرند، ببخشد. پیش از آن که زندگی کند،بمیرد. پیش از آن...
-
چشمان تو
سهشنبه 3 مردادماه سال 1385 18:13
مرا به خلوت چشمانی فراخواندی که ازدحام زائرانش ! سکوت خلوت شب های عاشقانه ام را در هم شکسته بود ....
-
قلب عاشق
یکشنبه 1 مردادماه سال 1385 01:34
بارها خواستم رازی که مدت هاست در قلبم نگه داشته ام را برایت فاش کنم می خواستم بگویم خیلی دوستت دارم .... اما نتوانستم.... هر گاه از کنارم م ی گذشتی آرزو می کردم این راز را از نگاهم بخوانی ولی افسوس که تو بی اعتنا از کنارم می گذشتی تا آنکه دیروز قلم بدست گرفتم تا بنویسم از تو و این همه بی مهریت متنفرم وقتی قلم را از...
-
یارب
یکشنبه 1 مردادماه سال 1385 00:41
در این غروب پر از دلتنگی وقتی که خورشید آسمون در پشت کوه ها به خواب میرود و آسمان آبی سرخ و دل گرفته می شود ... در این خلوت عاشقانه در حالی که چشمانم از دلتنگی خیس خیس است و دستانم محتاج دستان تو هست و آرزوی شانه های مهربانت را میکنم .... در این سکوت تلخ در حالی که حتی صدای نفسهایم را نمی شنوم و در حالی که آرزوی آغوش...
-
جای پات ...
یکشنبه 1 مردادماه سال 1385 00:32
تو یکبار از کنار دریا رد می شی ولی موجا برای بوسیدن جای پات ؛ یک عمر میان و می رن .
-
کاش هرگز نمی دیدم ترا
پنجشنبه 29 تیرماه سال 1385 21:12
کاش دفتر زندگی ام بدون صفحه ای از نام تو بود .کاش در شهر خاطراتم خانه ات ویران میشد وکاش پاسبان چشمانم وقتی که چشمانت با نگاهی نگاهم را دزدید ،در خواب نبود کاش عطر حضورت را به نبض روح من نمی پاشیدی و من فراموش می کردم رایحه ی خوش با من بودنت را. کاش با اسب نگاهت جاده های خاکی دلم را نمی تاختی و گرد و غبار رفتنت بر...
-
اشک
پنجشنبه 29 تیرماه سال 1385 21:08
چه زبانی صادقتر وزلالتر و بی ریاتر از زبانی که کلماتش ، نه لفظ است ونه خط . اشک است وهر عبارتش نامه ای ، ضجه ی دردی ، فریاد عاشقانه ی شوقی؟ مگر نه اشک زیبا ترین شعر ، وبی تابترین عشق وگدازترین ایمان وداغترین اشتیاق و تب دار ترین احساس وخالصانه ترین گفتن ولطیف ترین دوست داشتن است .که همه در کوره ی یک دل ، بهم امیخته...
-
نمایش عروسکی
پنجشنبه 29 تیرماه سال 1385 21:03
تو هم آخر توانستی به قلبم داغ بگذاری تو عشق آتشینم را ز سردی هیچ انگاری تظاهر بود گفتی : تو را من دوست می دارم ندانستم به غیر از من کسی را زیر سر داری همواره یاد تو همزاد چشمان تر من بود چه هنگامی که می خوابم چه در اوقات بیداری تو دنیای دلم بودی چرا ترک وفا کردی که خون و اشک از چشمم به یادت می شود جاری به دیده یاد...
-
قلبم در حال مردن است
پنجشنبه 29 تیرماه سال 1385 20:37
نمی دانم چه بنویسم چگونه بنویسم و چطور بنویسم. وجودم شده کالبدی از غم و سوال و ابهام. پر شده ام از چیستی و چرایی؟ و چگونگی؟ زندگی نامفهوم سرنوشت خارج از کنترل عشق گوناگون هستی پر از چراهای بی جواب نقش من؟ نمی دانم نمی دانم چگونه نفس بکشم چه را بپذیرم و از چه جدا شوم؟ عرفان یک چیز می گوید عشق چیز دیگر و عقل هم چیز...
-
گذشت ...
چهارشنبه 28 تیرماه سال 1385 20:53
مهر مادری
-
بی تومیمیرم ..
چهارشنبه 28 تیرماه سال 1385 20:32
ترا به جرم نگاه زیبایت در زندان قلبم محکوم به حبس ابد می کنم ، مگر اینکه در دادگاه عشق در حضور عاشقان اعتراف کنی که دوستم داری بارها باخودم عهد بستم بار دیگرکه تورا دیدم، بگویم ازتودلگیرم ولی بازتورا دیدم و گفتم: بی تومیمیرم ..
-
وقتی ...
سهشنبه 27 تیرماه سال 1385 23:38
وقتی بود نمیدیدیم، وقتی می خواند نمی شنیدیم ... وقتی دیدم که نبود ، وقتی شنیدم که نخواند ...! چه غم انگیز است که وقتی چشمه ای سرد و زلال، در برابرت میجوشد و میخواند و مینالد، تشنه آتش باشی و نه آب و چشمه که خشکید، چشمه که از آن آتش که تو تشنه آن بودی بخار شد و به هوا رفت و آتش، کویر را تافت و در خود گداخت و از زمین...
-
جرم من
سهشنبه 27 تیرماه سال 1385 23:22
آمدم تا مست و مدهوشت کنم اما نشد عاشقانه تکیه بر دوشت کنم اما نشد آمدم تا از سر دلتنگی و دلواپسی گریه تلخی در آغوشت کنم اما نشد آرزو کردم که یک شب در سراب زندگی چون شراب کهنه ای نوشت کنم اما نشد نازنینم، نازنینم یا تو هرگز نرفت از خاطرم آمدم تا این سخن آویزه گوشت کنم اما نشد شعله شد تا به دل خاکستر احساس تو لحظه ای...
-
قاصدک
سهشنبه 27 تیرماه سال 1385 18:06
کاش من هم قاصدک بودم با یک نوازش آزاد بودم
-
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
سهشنبه 27 تیرماه سال 1385 18:03
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است اکسیر من نه این که مرا شعر تازه نیست من از تو مینویسم و این کیمیا کم است سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است تا این غزل شبیه غزلهای من شود چیزی شبیه عطر حضور تو کم است گاهی تو را کنار خود احساس میکنم اما چقدر دلخوشی خوابها...
-
کاش
سهشنبه 27 تیرماه سال 1385 00:23
کاش میشد راز چشمان تو را چون اشک ماه , روی گلبرگ گل سرخی نوشت... یا نگاهت را میان آسمان تا همیشه, قاب کرد...
-
من دلم برف می خواد ....
دوشنبه 26 تیرماه سال 1385 03:12
.... من دلم برف می خواد، امّا اینجا آسمون چند روزه دیگه اشک هم نمی ریزه. فقط بغض کرده. مهتابِ ماه گرمم میکرد، اما حالا تو آفتابِ خورشید هم سردم میشه. شنیده بودم هر کسی تو آسمون یه ستاره داره. وقتی یه ستاره از آسمون می افته، یعنی یه نفر رفته اون بالا.... چند شبه دارم نگاهش میکنم، آسمونو میگم، امّا ستاره مو پیدا نمیکنم....
-
شب در راه است
دوشنبه 26 تیرماه سال 1385 01:48
شب در راه است. آسمان پُر ستاره؛ و باز در ژرفای اقیانوس خیال غرق میشوم. با حضور شیرین رویاها، در این خزان انتظار از بهار آرزوها دلشاد میشوم. باران میبارد؛ با نوازشش گل پژمرده روحم سیراب میشود. مانند کبوتری سپید، در بیکران آبی آسمان پر می گشایم. امّا گویی آسمان نیز فقط ستاره هایش را میشناسد که باز وجودم را بر این سیارهً...