-
تنها به خاطر تو ...
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1385 23:57
تنها به خاطر تو ... و تنها به خاطر تو ... ارزش ها را بی ارزش کردم حتی بایدها را نباید کردم و... هیچ نیاندیشیدم که روزی باید... چه سکوتها که نکردم چه خواستن ها که نخواستم تنها برای تو چه روزها از سپیده صبح تا شب فقط به خاطر شنیدن صدای گرمت گریستم خود اشک شدم و باریدم فراموش نکردم روزی را که فقط برای دیدنت دلی را به...
-
دوستت دارم تا ابد تک ستاره قلب من
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1385 21:16
مدتی پیش یه صدای اشنا وارد قلبم شد شاید باور نکنید اما تنها صدایی بود تو عمرم اصلا با گوشم نشنیدم صدارو با قلبم میشنیدم ۰۰۰ ۰۰۰ اصلا نمی تونم حالمو به تصویربکشم این صدا اونقدر برام آشنا بود که فکر کردم کسی از دوستام هست منو سر کار گذاشته و منو میشناسه مگه میشه یه غریبه اینقدر برام آشنا باشه مثل اینکه تو وجودم بود مثل...
-
سکوت و تنهایی
شنبه 26 فروردینماه سال 1385 03:41
معنای اسم من پوچی است امیدی نیست آینده من در کویری تاریک کفن پوش شده است آفتاب در دور دستهاست چیزی نوشته ام و هر آنچه پیش از این داشته ام یکسره از دستم رفته است آه..... کجاست گوشه دنجی تا آرام گیرم هیچ چیز نمیتواند تسکینم دهد هر چه در سر دارم اندیشه رفتن است و من از وقتی آمده ام در این دنیا یکسره گریسته ام اشک بوده و...
-
کاش من باران بودم
شنبه 26 فروردینماه سال 1385 00:18
کاش من باران بودم کاش من باران بودم ناودان خشک وخاموش خانه در انتظار گلهای افسـرده باغچه زیرنور خورشید بی قـرار چشمهـای اشکی ولرزان دوخته به آسمان ، امیدوار نـاگــهــان بــاران وحشی وپرشور وخندان بازی ِ موج دریا در باران بوی ِ خاکِ خورده باران تو زیرچتـر آبـی خود آرام وبی تشـویش می خـوانی : - باران ، بارانِ نغـمه...
-
افسوس
جمعه 25 فروردینماه سال 1385 00:04
نو بهار است ولی غمگینم همه جا بوی تو را می شنوم ای دریغا ! ، افسوس ! دیدنت امر محال .... هر کجا هستی باش عشق تقدیم تو باد
-
تا حالا شده به انتظار شنیدن دوباره ی یه صدای آشنا روزها ، شبها۰۰
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1385 15:25
تا حالا شده بخوای اشک بریزی ، گریه کنی یه عالمه اما نتونی و گلوت از زور بار بغز بخواد خفه شه ... تا حالا شده که بخوای با تمام قدرت خدا رو فریاد بکشی و ازش کمک بخوای که رهات کنه ، به دادت برسه ... تا حالا شده که دلت بخواد یه مسافر در خونت رو بزن و تو رو از این همه چشم انتظاری در بیاره ... تا حالا شده زیر بار سنگین...
-
بشنو این سکوت تلخ۰۰۰
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1385 01:51
گریه ها امانم را بریده اند. می خواهم حرف بزنم. دلم آنقدرگرفته است، که می خواهم به اندازه هزارقرن گریه کنم. می خواهم نباشم. حس می کنم جایی ازقلبم سوراخ شده است. خسته ازتو نیستم . خسته ازهیچ کسی نیستم. خسته از دوستی ها و دشمنی ها نیستم. خسته ازاین همه دوری هستم. فاصله آدمها نسبت بهم آنقدرزیاد شده است، که گویی کسی، کسی...
-
انتظار سخترین عذاب عشق
چهارشنبه 23 فروردینماه سال 1385 14:10
می خواهم تو را صدا بزنم ولی زبان ندارم می خواهم به سویت بیام ولی توان ندارم می خواهم تو را ببینم ولی چشم ندارم من در قلبم تو را دارم پس با قلبم تو را صدا می زنم و با قلبم به سوی تو می ایم وبا قلبم تو به تو نگاه می کنم هنوز در جاده انتظار نشسته وچشمانم را به آسمان بیکران دوخته ام. هنوز گریه هایم را زیر باران پنهان می...
-
حرف دل
چهارشنبه 23 فروردینماه سال 1385 13:13
شب هنگام، عاشقانه ترین دلنوشته هایم را نثارت می کنم، شاید روزی بخوانی و بدانی که این عاشق ترین، مانند زنان عاشق هندو در آتش عشق تو می سوزد و به انتظار دوباره مهربان شدنت ، وفادارانه خواهد نشست. و من به اعتماد شانه های قوی و مردانه ات، دست ها و شانه های ظریفم را به تو بخشیدم و دل به دریا زدم و سلول ها و رگ و خون و قلب...
-
خدایا ...
چهارشنبه 23 فروردینماه سال 1385 12:37
خدایا ...
-
خسته ام،
چهارشنبه 23 فروردینماه سال 1385 12:08
خسته ام، خسته تر از آهی که در حسرت دیداری دوباره ! حتی نتوانم برآیم ! برای آنکه آفتاب مهرش ، هرگز در قلبم غروب نخواهد کرد ... اگر در خواب می دیدم غم روز جدایی را به دل راهَش نمی دادم خیال آشنایی را به خدا قسم ، از دل نرود، هر آنکه از دیده برفت ....
-
حرف های دلم ...
چهارشنبه 23 فروردینماه سال 1385 12:02
حرف های دلم ... غصه هایی که چند صباحی بود دلم را می آزرد و هرگز نتوانستم، آنطور که باید، به او بگویم با دلم، روحم و احساسم چه می کنند؟! غصه ها، انباشته شد و چون گلوله ای راه نفس را بر من بست، اکنون، با دلی شکسته و تنها، به دیوار این اتاقک سیاه می نویسم شاید راه نفس، باز شود و بتوانم باز با تمام عشق و احساس سرشارم به...
-
وقتی واقعیت ها , آدم را فریب بدهند چه کار می شود کرد ؟
چهارشنبه 23 فروردینماه سال 1385 00:07
روزگاریست که حقیقت هم لباسی از دروغ بر تن کرده است و راست راست توی خیابان راه می رود عشق نشسته است کنار خیابان , کلاهی کشیده بر سر و دارد گدایی می کند و مرگ , در قالب دخترکی زیبا , گلهای رز زرد می فروشد زندگی , در لباس افسر پلیس , برای ماشین های تمدن سوت می زند و شادی , در هیئت گنجشکی کوچک , توی سوراخی در زیرشیروانی ,...
-
و اکنون
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1385 09:43
-
هستم
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1385 02:12
-
در پایان...
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1385 15:59
دیگر نمی خواهم صدای ملامت رااز حنجره ی شقایق های وحشی بشنوم من تو را می خواهم. من دست سبز تو را برای شکوفایی گل های وجودم می خواهم بیا که اشکهایم بهانه ی تو را می گیرند بیا که پریان احساسم پرواز را فراموش کرده اند بیا که حوریان اشکهایم قسم خورده اند که راه قدم هایت را نمناک سازند گفتم دوستت دارم و دوستت دارم و دوستت...
-
بهترین جای دنیا همین جاست که منم ، تویی ، تنهایی و دیگه هیچی نیس
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1385 15:33
واسه خودم و تنهایی هام ، واسه دلم و مهربونی هام ، واسه تو و یاد تمام رویاهام یه دنیا کویر سادگی می خوام واسه دیدن بی طاقتی هام ، واسه فهمیدن ترانه هام یه آسمون و دریای آبی می خوام واسه ندیدن خستگی هام یه دل و قلب مهربون می خوام یه دنیا کویر سادگی می خوام، که من و تو رو صدا کنه، من و تو رو جدا کنه از این همه رنگ و ریا...
-
تو
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1385 15:20
برای آن به سوی تو می آیم که مرا از شعله های دوزخ نجات بخشی بگذار که در انجا بسوزم و اگر برای آن به سوی تو می آیم که لذت بهشت را به من ببخشی بگذار که درهای بهشت به رویم بسته شود اما اگر برای خاطر تو به سویت می آیم محبوبم مرا از خویش مران متبرکم کن تا در کنار زیبایی جاودانه ات تا ابد لانه کنم به او اعتماد کن ، وقتی که...
-
روزی دختری
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1385 14:22
کی بود که با اشکای تو یه اسمون ستاره ساخت کی بود که به نگاه تو دلش رو عاشقونه باخت کی بود که با نگاه تو خواب و خیال عشق و دید کی بود که تنها واسه تو از همه دنیا دل برید نگو کی بود کجایی بوداونکه برات دیوونه بود رو خط به خط زندگیش از عشق تو نشونه بود من بودم اونکه دلشوساده به پای تو گذاشت اونکه واسش بودن تو به غیر غم...
-
دوستت دارم مادرم...
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1385 14:10
مادرم همیشه از من می پرسید که مهمترین بخش از بدن تو کدام است؟ در طول سالها حدسیات مختلفی می زدم که گمان می کردم درست است . اون اوایل فکر می کردم که صدا برای ما انسانها بسیار مهم است، پس جواب دادم که گوشها. اما مادرم گفت که نه خیلی از مردم کرهستند، بیشتر فکر کن دوباره از تو سوال خواهم کرد . یه مدت طولانی گذشت و من در...
-
...
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1385 03:27
دلم خیلی گرفته
-
یک نفر...
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1385 13:11
یک نفر... یک جایی... تمام رؤیایش لبخند توست وزمانی که به تو فکر میکنه احساس میکنه که زندگی واقعا با ارزشه پس هر گاه احساس تنهایی کردی این حقیقت رو به خاطر داشته باش. یک نفر ... یک جای... در حال فکر کردن به توست . در زیر باران نشسته بودم… چشمم را به آسمان دوخته بودم… چشمم را به ابرهای سرگردان دوخته بودم… انتظار می...
-
روز روشن و تاریک
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1385 12:50
روز روشن و تاریک از پس این همه روز روشن و تاریک که رویاهایم را پشت پیچ های رفته و نرفته می یابم و گم می کنم ، هنوز از پنجره ها نیاموخته ام که گاهی هم باید به روی باد های تند و باران های بی رحم زمستان بسته بود... گاهی هم باید تاریک شد و از درون تاریکی همچنان تا نمی دانم چه وقت به باغ و برگ های هزار رنگ خیره شد... گاهی...
-
هذیان عشق .... و آیا کسی آنقدر مرا تحمل خواهد کرد ؟
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1385 12:35
هذیان عشق هیچ وقت فکرش را هم نمی کردم که این همه آدم خسته در این دنیا باشد ... هیچوقت قبل از اینکه به این پنجره کوچک چشم بدوزم نمی دانستم که آدمها تا این اندازه کلافه اند ... همیشه احساس می کردم باید دنیا آدمهای خسته داشته باشد اما نه تا این اندازه ... من دیگر نمی خواهم از واژه چرا استفاده کنم ... به جای آن می گویم...
-
آوازی که نزد تو فقط سکوت بود و سکوت ...
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1385 12:11
هر وقت احساس کردی مایلی گریه کنی، گریه کن. این گریه ها غمهایی هستند که در درون تو جا خوش کرده اند. غمهایی کهنه و حتی فراموش شده. سعی نکن خاطرات بد را به یاد آوری. بگذار آنها بی تلاش و خود به خود به سمت تو بیایند. روی غمهایت تمرکز نکن، بلکه به راحتی از آنها عبور کن و از آنها آگاه شو. آگاهی از غمها باعث می شود که تو از...
-
یکی را دوست میدارم
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1385 11:15
یکی را دوست میدارم آری ، یکی را دوست میدارم ، آن را احساس کردم در قلبم … او همان ستاره درخشان آسمان شبهای دلتنگی و تیره و تار من است… او همان خورشید درخشان آسمان روزهای زندگی من است… یکی را دوست میدارم …آری ، او همان مهتاب روشن بخش شبهای من است … قلبم او را دوست میدارد و من هم تسلیم احساست پاک قلبم میباشم… یکی را دوست...
-
از نو شروع می کنم.اخر تو فردایی!!!
شنبه 19 فروردینماه سال 1385 04:19
از نو شروع می کنم.اخر تو فردایی!!! امروز به پایان می رسد از فردا چیزی برایم نگو! من نمی گویم: فردا روز دیگری است فقط می گویم: تو روز دیگری هستی تو فردایی همان که باید بخاطرش زنده بمانم ...
-
تقدیم به ناجی قلبم
شنبه 19 فروردینماه سال 1385 02:37
عاشق شدم کاش ندونه دست دلم رو نخونه اگه بدونه می دونم دیگه با من نمی مونه اون که پیشش دل من گیر ه اگه بدونه می ذاره می ره اگه بدونه دیونم کرده می ره و دیگه بر نمی گرده عاشق شدم دلواپسم گرفته راه نفسم دلهره دارم که بهش می رسم یا نمی رسم چشمای اون سر به سرم می ذاره دست از سر من بر نمی داره داره بلا سرم میاره اما خودش...
-
به یاد داشته باش
شنبه 19 فروردینماه سال 1385 02:29
میشه به یاد داشته باش تا به فرامشی بسپاری آنچه را که اندهگینت میسازد اما . . . هرگز فراموش مکن به یاد داشته باشی آنچه را که شادمانت می سازد . . .
-
تو ... یه نفری که پاورچین پاورچین اومدی
شنبه 19 فروردینماه سال 1385 01:40
تو ... یه نفری که پاورچین پاورچین اومدی و در حالی که یه گوشه از چهار خونه ی زندگیم رو انتخاب کرده بودی ، به اون سمت رفتی ... آروم و بی سر و صدا ! تا من متوجه ورودت نشم ! اما من همه چیو فهمیدم ! من از اولین لحظات حضورت ، صدای قلبم رو شنیدم که با وجود حجب و حیایی که داشت ، اسم تورو می تپید نه خون منو ! من ... از همون...