-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 مردادماه سال 1384 01:01
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 مردادماه سال 1384 01:00
دلم خیلی گرفته ....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 مردادماه سال 1384 00:59
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 مردادماه سال 1384 00:58
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 مردادماه سال 1384 00:56
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 مردادماه سال 1384 00:56
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 مردادماه سال 1384 00:55
خدایا کمکم کن....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 مردادماه سال 1384 00:53
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 مردادماه سال 1384 00:52
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 مردادماه سال 1384 00:44
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 مردادماه سال 1384 01:01
عاشق خطر... * شاید تنهاییهایم هم مملو از حضور تو باشند * و اینگونه دیگر تنها نیستم « شبانه های مرا میشود سحر باشی .... ومیشود که ازین نیز خوبتر باشی تداوم من و دریا و آسمان با تو همیشگی ست ــ اگر هم تو رهگذر باشی نیازمند توام مثل زخم لب بسته .... خوشاتر آنکه تو گه گاه نیشتر باشی غروب و سوختن ابر و من تماشایی ست ولی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 تیرماه سال 1384 00:20
در آغاز راهم: میخواهم زندگیم را به کلی دگر گون سازم شاید دیر زمانی بپاید شاید غمگین شوم شاید خطر در کمین باشد ورنجهایم هر دم فزونتر گردند ولی با همه ی اینها یقین دارم موفق خواهم شد .. چرا که تو با منی جامی من در لحظات شادی وغم واین چه دلگرم کننده است. | | تا بعد............
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 تیرماه سال 1384 03:53
دلم گرفته .................................
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 تیرماه سال 1384 02:47
فروغ شعری برای تو این شعر را برای تو میگویم در یک غروب تشنهء تابستان در نیمه های این ره شوم آغاز در کهنه گور این غم بی پایان این آخرین ترانه لالائیست در پای گاهوارهء خواب تو باشد که بانگ وحشی این فریاد پیچد در آسمان شباب تو بگذار سایهء من سرگردان از سایهء تو، دور و جدا باشد روزی به هم رسیم که گر باشد کس بین ما،نه غیر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 تیرماه سال 1384 02:00
دل از سنگ باید که از درد عشق ننالد خدا یا دلم سنگ نیست مرا عشق او چنگ اندوه ساخت که جز غم در این چنگ آهنگ نیست به لب جز سرود امیدم نبود مرا بانگ چنگ خاموش کرد چنان دل به آهنگ او خو گرفت که آهنگ خود را فراموش کرد ! نمیدانم این چنگی سرنوشت چه میخواهد از جان فرسوده ام؟ کجا می کشانندم این نغمه ها؟ که یک دم نخواهند آسوده...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 تیرماه سال 1384 00:20
و چشانت راز آتش است و عشقت پیروزی آدمی ست هنگامی که به جنگ تقدیر می شتابد و آغوشت اندک جائی برای زیستن اندک جائی برای مردن و گریز از شهر که به هزار انگشت به وقاحت پاکی آسمان را متهم می کند
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 تیرماه سال 1384 00:08
زمانی عاشقی و می تونی ادعا کنی عشقت واقعیه که رهاش کنی ... در قفس رو باز کنی و بذاری پرنده ی قشنگت پرواز کنه ... آزادِ آزاد بذار اونقدر بره که تو انتهای آسمون ببینیش مطمئن باش اگه دلش عاشق باشه و برگشتنی باشه ، بر میگرده ... اما اگه برنگشت ، بسپارش دست خدا بذار اینقدر پرواز کنه تا به اونجایی که میخواد برسه به همونجایی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 تیرماه سال 1384 00:02
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 تیرماه سال 1384 23:56
به یاد سهراب کار ما نیست شناسایی «راز» گل سرخ، کار ما شاید این است که در «افسون» گل سرخ شناور باشیم. پشت دانایی اردو بزنیم. دست در جذبة یک برگ بشوییم و سر خوان برویم. صبح ها وقتی خورشید، در می آید متولد بشویم. هیجان ها را پرواز دهیم. روی ادراک فضا، رنگ، صدا، پنجره گل نم بزنیم. آسمان را بنشانیم میان دو هجای «هستی». ریه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 تیرماه سال 1384 19:39
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 تیرماه سال 1384 19:37
وقتی تو چشمات نگاه می کنم حالم ازت بهم می خوره ولی تو فکر می کنی من احساس می کنم با تمام وجود دوستت دارم خیلی مسخرست وقتی بهت می گم دوستت دارم تو فکر می کنی معنیش اینه که انقدر بهت اطمینان دارم که مهمترین رازم رو بهت می گم اما اشتباه می کنی وقتی بهت می گم دوستت دارم واسه اینه که می خوام دستت بندازم ولی تو فکر می کنی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 تیرماه سال 1384 19:30
یادم میاد یه روزی تنهای تنها بودم با اون همه تنهایی اسیر غم نبودم من بودم و یه سایه فقط خودم رو داشتم کاری با کار دنیا با آدماش نداشتم تا که یه شب تو شبها چشم به چشمت افتاد سر اومد این تنهایی دلم به من خبر داد کاشکی نمیگرفتی این دل رو یادگاری که باز بری بذاری من رو با بیقراری کاشکی نمیگرفتی این دل رو یادگاری که جاش...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 تیرماه سال 1384 12:08
* ای کاش اهمیت تو نگاه تو باشه نه چیزی که برآن مینگری * حرفهای یواشکی : میدونی گاهی وقتا آدم دوست داره تو حرفهای یواشکیش هم سکوت کنه ! اینجاست که تازه میفهمه چقدر حرف میتونه بهت بگه . تو همین سکوت دلنشین ...! «« اینبار فریاد نمیزنم ... نزدیکتر می آیم تا صدایم را بشنوی دوستت دارم »»
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 تیرماه سال 1384 11:57
من مثل آب بودم روی دستهای تو می چکیدم .. چک .. چک .. چک ... اما تو خورشید بودی . من در وجود تو تبخیر می شدم و به آسمان می آمدم تو اما همیشه روی زمین راه می رفتی . ... تو دور بودی . همیشه دور بودی . آنقدر که هیچ گاه دستم به تو نمی رسید . من گیر کرده بودم ؛ بین این همه آدم ! و تو حضو داشتی بین این همه آدم ! همه چیز از...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 تیرماه سال 1384 11:50
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود آسمون جز خدای مهربون هیچ کس نبود اما اون خدای مهربون دلش کسی رو می خواست که دوستش داشته باشه تا اینکه یکی رو ساخت دوست داشتنی یکی که مثل فرشته ها مهربون بود و مثل گل ها پاک خدای مهربون یه بچه ساخت یه بچه که توی دل مادرش جا داشت اما بچه مادرو دوست نداشت آخه شیطون می دونست که خدا و مادر ،...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 تیرماه سال 1384 11:40
کنارم نشسته بود چند وقت بود ندیده بودمش؟ چند وقت بود نگاهش نکرده بودم؟ ازم دور شده بود و من هنوز دوستش داشتم داشت گریه می کرد سعی کردم بخندونمش به همون شیوه ی ابلهانه ی همیشگی اما اون بزرگتر از این بود که با این چرندیات بخنده! آره ، اون بزرگ شده بود ، " عاقل" شده بود ، می فهمید! داشت گریه می کرد می دونم واسه چی واسه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 تیرماه سال 1384 09:41
من بیمایه که باشم که خریدار تو باشم حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم تو مگر سایه لطفی به سر بخت من آری که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم نه در این عالم دنیا که در آن عالم عقبی همچنان بر سر آنم که وفادار تو باشم ... ... خاک بادا تن سعدی که تو او را نپسندی که نشاید که تو فخر من و من عار تو باشم ...بدرود!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 تیرماه سال 1384 03:04
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 تیرماه سال 1384 02:52
گذشتم هفت دریا را بدیدم.... گذشتم هفت دریا را بدیدم زشت و زیبا را گذشتم از گذار دل نشستم در مزار دل بدیدم آسمانها را نبودی رنگ آنها را به هر جایی همین رنگ است جهان پر رنگ و نیرنگ به هر جایی همین رنگ است جهان پر رنگ و نیرنگ است کسی را بر سر یاری ندیدم برای دل خریداری ندیدم کسی را بر سر یاری ندیدم برای دل خریداری ندیدم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 تیرماه سال 1384 02:20
عشق اگه روز ازل در دل دیوانه نبود تا ابد زیر فلک ناله مستانه نبود نرگس ساقی اگه مستی صد جام نداشت سر هر کوی و گذر این همه دیوانه نبود من و جام می و دل ، نقش ختن، باده ناب خلوتی بود که در آن ره بیگانه نبود کاش آن شمع که تراسوخت مرا سوخته بود به فدای تو مگه این دل دیوانه نبود تو چرا شمع شدی سوختی ای هستی من آن زمانی که...