بچه بودم....

Welcome to www.Naghmeh.com

 

بچه بودم تو نبودی شبا زود خوابم می برد

دل کوچیکم فقط غصه بازی رو می خورد
بچه بودم چه قدر صاف و رون می خندیدم

خوبیش این بود که از کسی حرف بدی نمی شنیدم
بچه بودم همه هم مثل خودم بچه بودن

نرم و ساده مثل شنهای کنار ساحل
بچه بودم خبر از تو خبر از دروغ نبود
فکر و خیالم پریشون نبود
بچه بودم همه چی درست می شد ، سخت نبود

هیچکی اندازه ی من اونروزا خوشبخت نبود
بچه بودم کسی بی خود منو اذیت نمی کرد

مثل تو میون بازیا خیانت نمی کرد
بچه بودم عالمی بود آخه عاشق نبودم

از دست چشمای تو ، تو حسرت دق نبودم
بچه بودم دلمو هنوز کسی نبرده بود

هنوزم خدا اونو دست خودم سپرده بود
بچه بودم کسی مثل تو باهام بد نمی شد

بی توجه از کنار رؤیاهام رد نمی شد
 بچه بودم خبر از خواهش و التماس نبود
لا به لای دفترام ،‌جز دو تا برگ یاس نبود
بچه بودم انقدر از سادگیا دور نبودم
 واسه گوش دادن به تو ، انقدر مجبور نبودم
بچه بودم دلم از هیچکسی ناراضی نبود
فکر و ذکرم پیش هیچ چیزی به جز بازی نبود
بچه بودم بیشتر از این زمونا در می زدن

اون روزا بزرگترا بیشتر به هم سر می زدن
بچه بودم قلبای تو دفترم حقیقی بود
 روی دفتر خاطراتم عکس گل و پروانه بود
بچه بودم روزای هفته شبیه هم نبود

حواسم پهلوی اینکه چی بهت بگم نبود
بچه بودم شادی پر بود تو دل بادکنکم
آخر اون روزا کسی بود که بیاد به کمکم
بچه بودم اگه مثل حالا مجنون می شدم
از بزرگ شدن واسه ابد پشیمون می شدم
 

(من...)

Welcome to www.Naghmeh.com

 

من سراپا عشقم
 
من پر از تصویرم
 
من پراز همهمه ی شوق یک تصمیمم.
 
من پر از فریادم
 
آتشی بی تابم
 
دل تو جنس بهار
 
نخورد آتش من بر بالت!؟
 
تو پر از خواستنی
 
شعر پرواز منی
 
من سراپا اشکم
 
من پر از آغازم
 
من فقط عشق رسیدن به تو در خود دارم.
 
........
 
راه پر پیچ و خمیست
 
تا در خانه ی تو
 
راه بسیار و دلم غرق در حسرت تو.
 
رهگذر نیست دلم که رود راحت و سرد
 
بعد تو می دانم
 
من فقط گریه ی تبدار غمم.
 
.........
 
تو پر از رمزی و راز
 
چون شکفتن از خاک
 
من سراپا بیداد
 
پرم از وحشت راه.
 
ریشه ی تو تو زمین
 
ریشه ی من در باد
 
من تو را می خواهم
 
هر چه بادا بادا

میخواهم همگام با سایه تنهایم در خیال بارانی ام قدم بزنم

Welcome to www.Naghmeh.com

 

میخواهم همگام با سایه تنهایم در خیال بارانی ام قدم بزنم
و
چتر شکسته بغضم را بگشایم
می خواهم شاعر لحظه های تارم باشم و غزل غزل گریه کنم
میخواهم در کنار دریای دلواپسی انتظلر در انتهای جاده غربت بنشینم
و
نگاهم را به روزی بدوزم که همه تلخیها و ناباورانه ها از دیارم کوچ کنند
میخواهم آنقدر اشک بریزم تا که ابرها نزد چشمم خجل شوند
دلتنگی من وقتی به پایان میرسد که انتظار سرآید و اتاقم از عطر حضور او لبریز شود
من هنوز هم منتظر آمدنت در روز با خورشید مینشینم
و
آنگاه که خورشید غروب کند،باز هم در شب و دست در دست ستاره ها تا صبح
هَجی میکنم واژه انتظار را....!
تا تو برگردی........

برای تو و خویش

برای تو و خویش
چشمانی آرزو می کنم
که چراغها و نشانه ها را
در ظلمات مان
ببیند
 
گوشی
که صداها و شناسه ها را
در بیهوشی مان بشنود
برای تو و خویش ، روحی
که این همه را در خود گیرد و بپذیرد
 
و زبانی
که در صداقت خود
ما را از خاموشی خویش
بیرون کشد
و بگذارد
از آن چیزها که در بندمان کشیده است
سخن بگوئیم .
 
مارگوت بیکل
 
 
 
 
20041105_01

 

باید فعل رفتن را صرف کرد

Welcome to www.Naghmeh.com

 

یادم می یاد مدادی داشتم کاغذی خطی می کشیدم خانه ای
 
یادم می یاد مهربانی بود صفا بود شوخی بود خنده های بی هدف بود
 
یادم می آید گریه بود ناراحتی های کم بود
 
یادم می آید دفتری داشتیم زیبا برای خودمون شکل می کشیدیم خانه عمو دایی
 
یادم می یاد خاله بازی مامان بازی و....
 
اما این هم یادم می یاد بیست ساله شدیم هرکداممون یک طرف من این طرف دنیا
 
وووو اون طرف دنیا ووووو رفت ئئئئئئ رفت
 
همه رفتند
 
اما چرا چرا
 
چرا دیگه خونه نمی کشیم چرا دیگه قهرمون رابا آشتی نمی شکنیم
 
چرا غم اومد نشست جای خوبی ها
 
چرا چرا
 
 
 
باید فعل رفتن را صرف کرد
 

عشق تو

 

 

عشق تو

 

سرو سیه چشم من ای نازنین برده ای از من دل

 و هم عقل و دین یاد دو چشم یاد دو ابروی تو

کار من است گر نپسندی تو این من که درآن دام

تو افتاده ام سر به بر وسینه ات خواهم همین

یک نظری تا به تو انداخته ام دور شده آنگه ز من

 ایمان و دین ناصحم ار عشق شود از من بری

 عشق توکم کرده از عقلم چنین

 

 

دلم گرفته

دلم گرفته است...میخاهم بگریم اما اشک به

میهمانی چشمانم نمی آید ,تنم خسته و روحم

رنجور گشته و میخواهم از این همه ناراحتی

 بگریزم اما پا هایم مرا یاری نمیکنند . مانند پرنده

ایی در قفس زندانی گشته ام . از این همه تکرار

 خسته شده ام , چقدر دلم میخواهد طعم

واقعی زندگی را بچشم , چقدر دلم میخواهد

مثل قدیم عاشق هم بودیم , چقدر دلم میخواهد

مثل قدیم کلمه ی دوستت دارم را هر روز از

زبانت بشنوم , ولی افسوس آن کلمه که مرا به

زندگی امیدوار می کرد هال به فرا موشی

سپرده شد و جایش را تحقیر گرفت .

 

 


شعر

تا کی

تا کی از درد نبودنهایت بنشینم به قلم فرسایی تا کجا بنویسم برگرد تا کی انگار کنم می آیی مده آزار مرا چون که تورا نکند مردن من تاثیری آه تاوان کدامین گنه است که تو از زندگیم میگیری به خدا یک سرم و یک سودا نیست جز بودن تو در سر من سایه پرورده بیا کاری کن سایه افکنده غمت بر سر من رفته دیگر زتنم گرمی عشق شکل من شکل چراغی خاموش تاکجا بنویسم برگرد با دو زانو شده ام هم آغوش گاه گویم به خود ای دیوانه تا به کی در غم او میسوزی ام انگار دلم میگوید که تو از دور می آیی روزی

 

گلایه
گله دارم گله از دست زمون گله ازآدمای نا مهربون گله از گم شدن عاطفه ها گله از این همه سلاخی و خون پرواز باد بادکای بی صدا که می چر خند توی آسمون شهر می گند که فرصت عشق تموم شده واسه عاشقای بی نشون شهر دوره مهربونی همزبونی تموم شده تلخی ها موندنی وشیرینی بی دووم شده گل شب بو توی شب هم دیگه بویی نداره انگار آواز قناری توقفس حروم شده/ (تقدیم به کسی که آفتاب مهرش هرگز ازآسمان قلبم غروب نخواهد کرد تا ابد به یاد تو )

 

نغمه
ای زیبا ترین نغمه خوب میدانم پساز من اسمان ابی ابی است به رنگ ارزوهای محالم کاش تو هم این رابدانی ای پرستوی بهاری پس از تو اسمان من رنگ گناه است به رنگ چشم اهویت به رنگ روزگارم سیاه است وسیاه است وسیاه است


شعر

 

عشق رفته

عشق چون نعمت بوددر آسمان بیکران سخت بدست آمد ولی آسان برفت از دستمان

 

غروب
غروب دل نواز اشک آور یه تک درخت بی یارو یاور تو تنها خشک و بی برگی خزانت رفت و با دردی شبستان دلت تنها و خاموش است تو در دریایی وقلبت پریشان است

نگاه عشق
نگاه کن سایه ی سیاه سرکشم چگونه اسیر دست تو می شود نگاه کن تمام هستی ام خراب می شود اشاره ای مرا به کام می کشد مرا به اوج می برد به دام عشق می کشد چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل ستاره چین برکه های شب شدم مرا بپیچ در حریر بوسه ات مرا بخواه در شب های دیر پای شمع ای شمع به چه می خندی به شب تیره ی خاموشم بخدا مردم از این حسرت که چرا نیستی در اغوشم ان کس که مرا نشاط هستی داد ان کس که مرا امید شادی داد ان عشق تو بود در جستوجوی نگاه تو در اندیشه دو چشم رویایی تو هرگز نبرد دیده گانم خواب ای مایه ی امید من ای تکیه گاه من با امید بهترین ارزوها برای تمام جوانان ایران زمین عشق همه ی عاشق ها یا حق لوتی ها


 

تو
و تو خودت را از من نگیر که من در تو و با تو متولد شدم ودر تو و با تو می میرم


شب و ماه

کاش بودی

 

کاش بودی تا که درمانم کنی.............................. در هجوم بی امان لحظه ها خوابم کنی..................... کاش بودی تا که در اوج نیاز....................................... بی نیازی را فدای جان کنی..................

 

تبانی دل
آمد و آرام در دلم جا گرفت.این دشت سرخ را زیبا ز ما گرفت.چشم او سرچشمه نگاه دل شد. نیاز دل راه و رسم او شد.دل تبانی کرد و از ما دل گرفت.راه بر ما بست و راه خود گرفت. ای دل تو دریای خروشانی دمادم. منم آن کشتی بشکسته درهم.اگر آرام گیری یاد آری. مرا در بستر دریا نذاری. ×/×/×/.

التماس

التماس

 

دیروز درازای التماس مرا باور نکردی و امروز که بی تو تمام می شوم به کوتاهی عمرم می خندی