همه وجودم ...



دلتنگم و تنها...


کاش پاره ابری میشد دلم


و مهربانی می بارید


و نگاهم را با نگاهش آشتی می داد


آه که دوستت دارم چه کلام کاملی ست


و من دلم چقدر تنگ دوست داشتنه




زندگی رویا نیست...



همه چیز با یک نگاه یا لبخند کش دار شروع می شود

گپی به ظاهر ساده و دوستانه ...

از نقاط مشترک و علایق یکسان

از گروه خونی گرفته تا ماه تولد و تیپ مورد پسند!

کم کم دردلها باز می شود

برای هم دل می سوزانند و گهگاهی هم به هم افتخار می کنند!

بعد مدتی که خلا های روحی عاطفی شان

از شیرینی کاذب پر می شود !

کمی صمیمی می شوند!ـ فقط کمی-

الفاظی شیرین نظیر :عسلم٬ قندکم٬ گلم و...

به یکدیگر تعارف می کنند!

گاها هم ٬لقب هایی غیر انسانی٬ نظیر

پیشی من! جوجه کوچولو!

بعد از مدتی جو گیر می شوند و اعلام عشق و شعار انقلابی

یا تو یا مرگ را در یک فضای رمانتیک و عاشقانه

برای هم سر می دهند!

دنیا بیش از حد زیبا می شود!

حرف و نصیحت بزرگترها خاک می شود

و به عبارتی عقل دچار زوال می شود!

که چی؟

که طرف در عالم رویا بارها نیمه ی گم شده اش را دیده

و حال که این رویا به حقیقت پیوسته

نباید فرصت را از دست بدهد!

در نهایت آن لبخند کش دار

زیر سقف خیابان به بوسه ای زیر یک سقف تبدیل می شود!

این ماه عسل ها هم تمام میشود...

زندگی روی حقیقی اش را نشان می دهد...

سختی...

کار وبه عبارتی پول!...

فرزند..
...

گویا فصل رویا پردازی و عاشقانه به اطراف نگاه کردن ها

می گذرد!

با اینکه گروه خون و خصوصیت ماه تولد یکدیگر را می دانستند

و هر دو از قرمه سبزی خوششان می آمد

اما انگار یک جای کار همیشه می لنگید!

بهترین راه؟...

البته دنیا که به آخر نرسیده هنوز هم کمی لبخند کش دار

برای عشق بعدی در چنته شان هست!

و عاقبت آن ضرب المثل قدیمی که :

آن کس که نداند که نداند که نداند.....

برو تا آخرش!



شاید زندگی مشترک کمی عمیق تر از یک لبخند ساده و رویا

پردازی های بچگانه و احساسات زود گذر باشد...

دیروز آمار و ارقام ازدواج و طلاق در جایی اتفاقی به چشمم خورد

از هر سه از دواج ۲ مورد به طلاق منجر می شود!

حالا بگذریم از طلاق های عاطفی و ثبت نشده که کم هم نیستند!

به هر حال عقل حکم می کند که ما راضی به پر کردن تنهای

هامان با هر چیز و هر کسی نباشیم

البته اگر عقلی در میان باشد!



یاد یک نوشته از مارک ویکتور افتادم که یه جایی جهانی رو آرزو

می کنه که توش همه ی ما همیشه راس ساعت ۳ بعد ازظهر

هر روز شیر و کلوچه می خوردیم!



خدایا ممنونم که ...

دید من خیلی نسبت به اطرافم باز تر کردی

خدایا ممنونم