دلقک




توی این زندگی ساکت و سرد

یه روزی یه دلقکی اومد و رفت

مثل یک پرندهء غریبه بود

از کنار بوم من پر زد و رفت

دلقکی که عشق من برای اون

مثل اون بازی رویه صحنه بود

اون منُ برای قلبم نمی خواست

اون دری تازه به روی من گشود

دلقکی که با تموم گریه ها و خنده هاش

گریه های بی غمش خنده های پُر صداش

من یه بازیچهء شهر عشق اون

اون تموم زندگیم با تموم بازیهاش

یه بت چینی از اون واسه خود ساخته بودم

اونجوری که دل می گفت ساخته و پرداخته بودم

مگه باورم می شد تموم زندگیمو واسه اون باخته بودم

توی این زندگی ساکت و سرد

یه روزی یه دلقکی اومد و رفت

مثل یک پرندهء غریبه بود

از کنار بوم من پر زد و رفت


 







شعار وبلاگی:


هنگام تصمیم گیری ابتدا نباید بپرسی : از این کار چه نفعی عایدم خواهد

شد؟ 
پرسش درست این است که: چه کاری به نفع همه است؟ خانه زمانی
 
مستحکم است که همهء دیوارهایش استوار باشند.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد